by : x-themes

هیس...

 چیزی نگو....

همین که نگاهم کنی میخوانمت...

حرف ها سکوت را میشکنند....

فقط نگاهم کن...

که با نگاهت روحم ارضا میشود...

فقط نگاهم کن...

که نگاهت یک فنجان چای داغ برای قلب یخ زده ام است...

فقط نگاهم کن...

که نگاهت، نوازشی است که روی موهایم مینشیند و آنها را میبافد...

فقط نگاهم کن...

که تنهایی از نگاهت خجالت بکشد و از وجودم برود...

با چشمانت زل بزن به چشمانم...

تا طواف کنم نگاهت را...

هیس..!

چیزی نگو...

فقط از چشمهایم بخوان:

«دوستت دارم!!!»


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

دست او می لرزد
بیشتر این قلبم
نفسش می گیرد
با نوای نم نم
آتشی بر پا شد
گونه هایش می سوخت
غصه را با لبخند
در نگاهم می دوخت
او فقط می خندید
لیک رخسارش زرد
برق غم پیدا بود
می کشید آن جا درد
سرفه ها بی پایان
خستگی می بارید
در نبردی آرام
غم به خود می بالید
کاش باشد یارش
خنده و شادی ها
دورتر باشد غم
دور از آن وادی ها



یک شعر برای آن هنگام

که دلم از لرزش دستانت...

سرخی گونه هایت...

و سرفه های بی وقفه ات گرفت...


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

میترسم...

كسی بوی تنت را بگیرد..

نغمه دلت را بشنود..

و تو خو بگیری به ماندنش!!!

چه احساس خط خطی و جهنمی ای است!

این عاشقانه های حسودانه من


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

تو اینـ  “مـــَــنـ ها “  را از خودتـ  “مــِـنـ ها”  کنـ

منـ میـمیرمـ برای باقی ماندهـ اتـ . . .


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

اگه روزی با یکـ اسفندی دعوایتانـ شد,


هیچوقتـ تنهایشـ نگذارید...!!


چونـ در تنهایی دنیایی برای خودش میسازد


کهـ دیگر خودتانـ همـ در آنـ نیستید
...


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

از آدمـ هــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـترسیـد ؛

...

آنـ هـا قـــادرند ناگهــــــانی ،


دیگــر گـریـهـ نکـننــد !


دوسـتــــ نـداشتـهـ بــاشـند !


و قـیـــدِ همـــه چـیز را بــزنند !

.
.
.
.
.
.
.

حتـــی زنــدگــــی . . !


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

به نام او

چشم هایم را می بندم... سرم گیج می رود...

قلبم آرام تر از همیشه می زند...

منم و یک نقطه سفید در سیاه ذهنم...

صدایی در گوشم می پیچد...

نای تکان خوردن ندارم...

و حتی قدرت لبخند زدن را هم از دست داده ام...

فقط این قلب من است که فشرده می شود...

در میان سکوت حاکم بر ذهنم،

یاد تو در ذهنم زنده می شود...

خودت هیچ گاه نخواهی دانست...

و من هم هیچ گاه نخواهم گفت...

فقط بدان قلب من با آهنگ نفس های کسانی می زند،

که دوستشان دارم...


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

جایی خواندم:

"دلــمـ نـهـ عـشقـ مـی خـواهــد ؛

نـهـ دروغـ هـای
قـشــنـگـ . . .

نـهـ ادعـاهـای بــزرگـ . . .

نـهـ بــزرگـ های پــر از ادعــا . .!

دلــمـ یکـ فـنـجـانـ قــهـوهـ مـی
خـواهــد .؛

کـهـ بـشود با او حــ
رفـ زد و بــعـد پـشـیـمـان نـشــد..."

می دانید ریشه در کجا دارد؟

خدا در زندگی هایمانـ گمـ شدهـ استـ!


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

شخصیت کلی متولدین اسفند

شانس پیدا کردن او در جاهایی که زندگی جریان دارد خیلی بیشتر است. در میان متولدین این ماه امیال دنیوی اندکی وجود دارد. آنها در مورد آینده اشتیاقی ندارند و تقریبا بی خیال هستند. جذابیت رفتار و طبیعت خوب اما تنبل او شما را تحت تاثیر قرار میدهد. او نسبت به توهین،تهمت و نظرات دیگران هم بی تفاوت است.کمتر پیش می آید که او حرکات یا عکس العمل های شدید از خود نشان دهد.

او یا به یک زندگی حرفه ای سراسر ایثار روی می آورد یا زندگی پر از تشنج و احساسات ساختگی و هیجانات دروغین را در پیش میگیرد. متولدین اسفند حافظه درخشانی دارند و فطرتا خجالتی هستند.

اسفند نشانه مرگ و ابدیت است. قضاوت او مثل قضاوت فرد متولد مهر منصفانه است. از نظر شوخ طبعی همدلی و بداخلاقی مثل متولدین تیر هستند. گاهی اوقات صراحت لهجه و سخاوتمندی متولد آذر را دارند و گاهی مثل مردادی ها خوشگذران و ددری هستند. با وجود این مثل متولدین دی نسبت به وظیفه خود متعهد هستند و غالبا حسرت شخصیت اجتماعی افراد را می خورند و دوست دارند مثل بهمنی هاسر به سر مردم بگذارند و همه چیز را تحلیل کنند. او اغلب لبریز از اشتیاق و آرمانگرایی فرد فروردین است. مثل خرداد با سرعت هرچه بیشتر حرکت وبا همان سرعت و بسیار هوشمندانه فکر و صحبت میکند. او می تواند مثل متولد اردیبهشت تنبل و آرام باشد. عشق به موسیقی و هنر و حواس پیشرفته و تغییر پذیری اش را مدیون سایر برجهاست. اما خرد عمیق و دلسوزی و همدلی را که از تجربه های انسانی کسب کرده است فقط مال خودش است.

زن متولد اسفند

جذابیت جز وجود دختری است که در این ماه متولد شده است و پی بردن به آن هم نیازی به خواندن کتب و مقالات ستاره شناسی ندارد. به موازات این جذابیت نقاط ضعفی نیز در وی وجود دارد.

زن متولد اسفند ظرف عسلی است که قدری فلفل در آن ریخته اند. برای زن متولد اسفند این امکان بیش از پیش فراهم شده است تا در زیر ظاهر جذاب خود گزندگی تندتری از فلفل پیدا کند.

او نه تنها زنی نیست که بخواهد بر مرد خود حکومت کند بلکه حاضر است با بردباری بی نظیر تمام  خودخواهی های یک مرد را تحمل کند فقط به این شرط که به طور کامل مورد حمایت او قرار بگیرد.

برای این زن مرد اعم از اینکه برادر باشد یا پدر، دوست باشد یا شوهر، موجودی است که میتواند وسط حیات منزل بایستد و جلوی سنگ آسمانی را بگیرد. شما یک چنین نظریه ای را با بردباری عجیب او در تحمل غرور خاص مردان مخلوط کنید و مقداری هم گرمی و ذوق شوق به آن اضافه کنید و آن وقت پی خواهید برد که چرا دختری که در ماه دوازدهم سال به دنیا آمده است این چنین مورد توجه مردهاست.

محل زندگی ماهی دریاست و دریا مرکز نرمش و رمز و اسرار و زیبایی هاست و مرد شیفته این زیبایی و رمز و اسرار وجود زن است.

ناراحت ترین مردها در جوار زن متولد اسفند احساس آرامش میکنند. او آبی است که بر روی آتش ریخته میشود. او هرگز شوهر خود را مجبور نمیکند که قدم های سریعتری در زندگی بردارد، موقعیت اجتماعی این مرد، هر چه که باشد،برای او کافی و حتی بهترین است.

پس از ازدواج ممکن است قدری به جان شما نق بزند،این نق زدن ها گاهی حالت گوشه و کنایه هم پیدا میکند، در حالیکه شما هرگز نمی توانید از خود عکس العمل نشان دهید.

زن متولد اسفند به راحتی می تواند با توجه به ضعفی که مردها در برابر بعضی از رفتار های زنان دارند نقاط ضعف و معایب خود را از چشم مرد زندگی خود بپوشاند.

صورت فلکی برج حوت دو ماهی است که در دو جهت مخالف شنا میکنند.یکی از آنها سمبل زیبایی و لطافت و آن دیگری سمبل نرمش و ظرافت است به این ترتیب برای او همیشه این امکان وجود دارد که بتواند با یک مانور سریع و ظریف خود را از مخمصه نجات دهد در حالیکه این امکان برای زنان دیگر اصلا وجود ندارد.

او بیش از زنهای دیگر حساس است و اگر رفتار شما بیش از حد تند و خشن باشد،نظام دلپذیری را که طبیعت در نهاد او به ودیعه گذاشته است به هم خواهید زد و آن وقت تبدیل به موجود بی هدف و عاطل و باطلی میگردد که دیگر نخواهید دانست که با او چه باید بکنید.

شما هرگز نمیتوانید در نظر اول متوجه هدفی که او دارد شوید.

قبل از هر چیز باید بدانید که او بسیار باریک بین و دقیق است، شاید لازم باشد که ناقلا را نیز به باریک بینی اضافه کنم زیرا بسیاری از کسانیکه به دام دختر متولد اسفند افتادند اصلا نمیتوانند بگویند چطور این واقعه  رخ داده است.

آمار نشان میدهد که دختران متولد اسفند در سنینی به مراتب پایین تر از دختران دیگر ازدواج میکنند.

روابطی که او با دیگران برقرار میکند، بدون شک در نوع خود منحصر به فرد است.او عملا موجودی است که هیچکس او را دشمن وی نمیداند.

سیاره این زن نپتون و مرکب او باد صباست.

او به گونه ای تعجب آور احساساتی است و وقتی قلبش شکسته میشود مثل سیل اشک میریزد و چنان نگاه مظلوم و سرزنش آمیزی به شما می اندازد که گویی خرگوشی را به هنگام شیر دادن به بچه هایش را کشته اید.

مشکل ترین درسی که این دختر باید در زندگی فرا بگیرد، فائق آمدن بر دودلی ها و خجول بودن است.

زن متولد اسفند از صمیم قلب به کودکان خود عشق میورزد اما هرگز به ایشان اجازه نمیدهد به گوشه خاص شما پا بگذارند. بخش بزرگی از قلب او از آن شماست و هیچکس را یارای دخول به آن نیست.

هرگز روز تولد او، سالگرد ازدواج، روزهای مهم قابل تبریک و یا محلی را که از او خواستگاری کردید فراموش نکنید، زیرا او بیش از همجنسان خود زن است و احساساتی و پایبند به خصوصیات خاص خود میباشد.


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

« با یاد او »

هنوز همـ بهـ خاطر می آوری؟

دیگر کمـ کمـ دارد باورمـ می شود ...

کهـ آنـ روز وقتی دستـ هایمانـ را فشردیمـ ...

و قولـ دادیمـ تا همیشهـ کنار همـ باشیمـ ...

فقط دستـ های تو مردانهـ بود و قولـ منـ ...

چــــــــرا تو را نمی یابمـ؟ ...

بیا و بگو هنوز همـ سر قولتـ هستی ...

بیا تا بدانمـ تو از همهـ مردها، مردتر هستی ...

بیا و دوبارهـ کنارمـ باشـ ...

 


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

« بـ نامـ خدای تنهایی ها »

درستـ سهـ روز می گذرد ... و هیچـ نشانی از تو نیستـ ...

امروز برای اولینـ بار برایتـ گریهـ کردمـ ...

اینـ سهـ روزی کهـ بر منـ گذشتـ ، سهـ روز نبود ...

هر روز دلتنگی ، برابر هزار روز زمینی استـ ...

و با اینـ حسابـ باید خوبـ بدانی کهـ چقدر زمانـ برای منـ دیر می گذرد ...

و هر لحظهـ دلتنگی ، مرا دیوانهـ تر از همیشهـ می کند ...

شعلهـ های اینـ دیوانگی مرا عجیبـ و غریبـ تر جلوهـ می کند ...

اما همانـ طور کهـ آنـ روز گفتمـ : بر دیوانهـ هرجی نیستـ ...

 

 


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

« بـ نامـ فرمانروای سرزمینـ قلبـ ها »

زمانـ آهستهـ تر از همیشهـ می گذرد ...

و با تکـ تکـ ثانیهـ هایشـ غمـ نبودنتـ را بـ خاطرمـ می آورد ...

گویا اینـ تیکـ تاکـ ثانیهـ ها هستند کهـ آهنگـ محزونـ غمـ را می نوازند ...

و منـ را بیشـ از پیشـ غمـ زده و نگرانـ می کنند ...

چرا هیچـ نشانی از تو نمی یابمـ ؟

چرا نیستی تا حالمـ را بپرسی ؟

هجومـ بی وقفهـ سوالاتـ ، مرا پریشانـ تر از همیشهـ می کند ...

اینـ روز ها دلم خیلی می گیرد، و می دانم کهـ دردمـ درمانی جز تو ندارد ...

پسـ بیا و حالی از منـ بپرسـ ...

بیا تا نبضـ شادی دوبارهـ شروعـ بهـ تپیدنـ کند ...

بیا و مرا از دریای غمـ نجاتـ بدهـ ...

تا شاید دنیایمـ رنگی بهـ خود بگیرد ... رنگی بهـ رنگـ نگاهـ تو ...


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

یکی از شعرهایمـ را کهـ در سیزدهـ سالگی سرودهـ امـ برایتـ می گذارمـ ...

شاید آنـ زمانـ هیچـ گاهـ بهـ چنینـ روزی فکر نمی کردمـ ...

و فقط زمانـ می فهمید کهـ اینـ شعر برای تو بودهـ استـ ...

      « بـ نامـ خدای دلـ های فراری »

غمگین تر از همیشهـ ، بی طعمـ بوسهـ هایتـ

بــــا یـکــ دلـ فــــراری ، از قـــابـ لـــحظهـ هایتـ

تصــویر می کشد دل ، از چـهرهـ های مبهمـ

آرامـ هســتـ و تبـ دار ، اینـ شکلـ های در همـ

در کوچهـ های بارانــ ، گــــر چـهـ بهــــار آمــد

از شبـ سیاهـ تر بود ، اینــ زندگــی سـر آمــد

کابــــوسـ رفـــتنتـ را ، هر شبـ بهـ خوابـ بینمـ

باگونهـ های خیسمـ ، ســر بــر زمیــنـ گذارمـ

درگوشهـ ای ز قلبمـ ، عکـسـ تو را کشــیدمـ

حیــفا خـــــزانـ آمـد ، دیگــــر تـــو را ندیـــدمـ


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

« بـ نامـ خدای شبـ های تاریکـ »

آسمانـ مثلـ همیشهـ تاریکـ استـ ... تاریکـ تاریکـ ...

ولی با همهـ ی شبـ های دیگر فرقـ می کند ...

و آنـ اینـ کهـ ماهـ زیبای منـ در آسمانـ با همـ بودنـ نمی تراود ...

و آنـ قدر کوچهـ پسـ کوچهـ های قلبمـ تاریکـ می شود تا نامشـ را شبـ غمـ بگذارمـ ...

یا شاید همـ شبـ بی تو بودنـ ...

امشبـ از همهـ شبـ های دیگر سردتر استـ ... می دانی چرا؟!

چونـ آغوشـ گرمـ تو ، از منـ دریغـ می شود ... آهـ گویا قرار استـ یخـ ببندمـ ...

برای آنـ کهـ بتوانمـ بخوابمـ ، غمـ مرا روی پاهایشـ می گذارد و لالایی می خواند ...

نبضـ شادی از حرکتـ باز می ایستد ... امشبـ خواهمـ خوابید ...

ولی بی آنـ کهـ گرمای وجودی اتـ را حسـ کنم ...

فقط دعا می کنم لحظهـ ای بیادمـ باشی ... و زیر لب بگویی :

شبـ بخیر ! هنوز همـ دوستتـ دارمـ ...

فقط ای کاشـ ...


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

« بـ نامـ خدای بارانـ زدهـ ها »

می نویسمـ برای تو ...

برای آنـ کهـ بیشتر از تمامـ ستارهـ های دنیا دوستتـ دارمـ ...

هیچـ کسـ نمی داند ...

بهـ راستی هیچـ کسـ نمی داند کهـ چقدر ستارهـ های دنیا زیاد استـ ...

اینـ جا دیوانه خانهـ کوچکـ منـ استـ ...

تو همـ بهـ اینـ جا دعوتـ شدهـ ای ...

و منـ همینـ جا خواهمـ ماند؛ خواهـ با تو ، گاهـ بی تو ...

تنهایمـ نگذار کهـ قلبـ کوچکمـ بی تابی می کند ...

دیگر فقط بگویمـ دوستتـ دارمـ ...


†ɢα'§ : <-TagName->
برچسب:, |- مبهم -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 8 صفحه بعد