بهـ نامـ او
خالهـ جونمـ یهـ سوالـ بپرسمـ؟
«تو الآنـ باید کاچی و حلوا همـ بزنی»
یعنی چی؟
یکی از جملهـ های قدیسهـ ی نجسـ بود
کهـ ازشـ سر در نیاوردمـ
بهـ نامـ او
اینجا خانهـ ی کوچکـ ماستـ
جایی پنهانی برای بروز احساساتمـ
برای بودنـ با تو
دیوار خانهـ خیالی مانـ را آبی کردهـ امـ
چونـ جنسـ تو از آرامشـ استـ
و در حقیقتـ اینـ جا
لبریز از اینـ حسـ استـ
امروز میخواهمـ برایتـ غذا درستـ کنمـ
در آشپزخانهـ ی خودمانـ.
خیلی آشپزی امـ خوبـ نیستـ
ولی همینـ یکـ روز را همـ کهـ شدهـ
میخواهمـ تمامـ قوایمـ را بهـ کار گیرمـ
ماهیتابهـ را روی گاز می گذارمـ
روی شعلهـ وسط.
بهـ نظرمـ از همهـ ی شعلهـ ها درستـ حسابی تر
و در موقعیتـ بهتری استـ
می خواهمـ یکـ غذای شاهانهـ درستـ کنمـ
در یخچالـ را باز میکنمـ
یکـ قالبـ کرهـ بر میدارمـ
نصفشـ را داخلـ ماهیتابهـ می اندازمـ
با قاشقـ چوبی کرهـ را کفـ ماهیتابهـ حرکتـ میدهمـ
هیچـ کدامـ از اینـ حرکتـ ها بی هدفـ و غایتـ نیستـ
منـ در پسـ اینـ رقصـ کرهـ ی بی نوا
مینویسمـ : تـــــــو
مینویسمـ: رویاستـ
مینویسمـ: خوبی باز همـ می بارد
وقتی کهـ جاری احساسمـ بهـ اتمامـ می رسد
سهـ تا تخمـ مرغـ می آورمـ
و با نهایتـ احساسـ آنـ ها را میشکنمـ
تجربهـ بهـ منـ آموختهـ استـ
در مرحلهـ نخستـ
سفیدهـ را جابجا کنمـ
و ضربهـ ای بهـ زردهـ نزنمـ
وقتی کهـ سفیدهـ خوبـ پختهـ شد
با نوازشـ قاشقـ چوبی بگذارمـ
تمامـ احساسـ زردهـ سر باز زند
تمامی اینـ مراحلـ را انجامـ می دهمـ
یکـ شامـ شاهانهـ پر احساسـ آمادهـ استـ
همینـ یکـ شبـ دستـ پختـ نهـ چندانـ تعریفـ دار مرا تحملـ کنـ
با عشقـ برایتـ غذا پختهـ امـ!
امروز بعد از یازدهـ روز یکـ نفر کامنتـ گذاشتـ
تازهـ آنـ همـ تبلیغاتی!
ولی خوبـ بود
چونـ باعثـ شد بارقهـ ی امیدی بهـ دلمـ بجهد
کاشـ هنوز همـ بیایی و بنویسی:
می آیمـ... می خوانمـ... می فهممـ... میدانی...
بهـ نامـ او
در طولـ زندگی امـ
همیشهـ بهـ دنبالـ کسی با احساسی واقعی بودهـ امـ
ولی گویا هیچـ جا نمیشد
احساساتـ سرکوبـ شدهـ امـ،
سر باز زند
درکـ نشدنـ عذابـ بزرگی بود
کهـ همیشهـ بر زندگی امـ سایهـ می افکند
نمیدانستمـ کجا میشود
یکـ احساسـ واقعی را حسـ کرد
نوازشـ های بهـ ندرتـ مادرمـ را بیشتر از سر دلسوزی و ترحمـ میدانستمـ
چونـ او آدمـ بااحساسی نبود
پدرمـ را کهـ دیگر نگو
برای مادرمـ همـ احساسـ نشانـ نمیداد
وای بهـ حالـ برای بقیهـ
اطرافیانمـ همـ همیشهـ از احساساتـ سرکشـ منـ میترسیدند
در مورد جنسـ مخالفمـ همـ میدانمـ
هر چقدر از احساسـ دمـ بزند
باز همـ از روی غریزهـ استـ کهـ
بهـ تو نزدیکـ می شود
نهـ از روی احساسـ
اینـ وحشتناکـ استـ کهـ عمقـ احساسی را باور کنی
کهـ اصلا احساسـ نیستـ
بازی سختی را شروعـ کردهـ بودمـ
کار آسانی نبود
ولی بالاخرهـ توانستمـ احساسی را پیدا کنمـ
کهـ واقعی باشد
یا بهتر استـ بگویمـ: منـ کسی را پیدا کردمـ
کهـ تمامـ وجودشـ پر از احساسـ استـ
کسی کهـ وقتی نوازشمـ میکند
آرامشی عجیبـ وجودمـ را فرا میگیرد
کسی کهـ داغی لبـ هایشـ روی گونهـ امـ مرا بهـ خلسهـ فرو می برد
و کسی کهـ نگاهشـ، صدایشـ، دستانشـ
و تکـ تکـ واژهـ هایشـ مرا بهـ همانـ سرحدی از احساسـ می رساند
کهـ همیشهـ خواستارشـ بودمـ
باورشـ، حتی برای خودمـ همـ سختـ استـ
مگر می شود
در زمینی کهـ سراسر رنجـ استـ و درد
فرشتهـ ای یافتـ
کهـ خلاء زمینی بودنتـ را پر کند؟
آنـ قدر باورشـ برایمـ سختـ استـ کهـ
همهـ چیز را رویا می پندارمـ
احساسـ چیزی ماورای منطقـ و حسابـ استـ
و قدرتـ بهـ اوجـ رساندنـ و تخریبـ کردنشـ نیز
بهـ مراتبـ بیشتر از آنـ استـ
منـ خودمـ را بهـ دستـ احساسـ سپردهـ امـ
خوبـ خوبـ مراقبـ منـ و خودتـ باشـ
بهـ نامـ او
پردهـ امـ را کنار می زنمـ
کوچهـ استـ و دلتنگی
آهـ از اینـ فاصلهـ ها
کهـ بی تابمـ می کند
اما نهـ ...
شاید،
فاصلهـ ای نیستـ!
تو همیشهـ هستی
درستـ اینـ جا...
در مرکز قلبمـ
بهـ نامـ او
پیشنهاد: اینـ پستـ رو نخونید
از صدتا موضوعـ بی ربط بهمـ گفتمـ
برید سراغـ بقیهـ پستـ ها
زیاد و شاید خستهـ کننندهـ استـ
وای کهـ چقدر دلمـ برای صداتونـ تنگـ شدهـ بود
صداتونـ یعنی انرژی
یهـ زمانی فکر میکردمـ صدامـ
ساعاتـ اولیهـ صبحـ خیلی ضایعستـ
ولی امروز کهـ نهـ امشبـ
وقتی داشتمـ باهاتونـ حرفـ میزدمـ
متوجهـ شدمـ صدای منـ روز و شبـ نمیشناسهـ
کلا ضایعستـ
البتهـ اینـ قضیهـ رو زمانی متوجهـ شدمـ
کهـ صدای خیلی ضایعـ خودمـ
در کنار صدای خیلی ناز شما
قرار گرفتـ
الآنـ Full power مـ!
باتری انرژیمـ پر پرهـ!
راستی
میدونید چرا وقتی مامانـ بابامـ نیستند بهتونـ زنگـ میزنمـ؟
چونـ دوستـ ندارمـ حرفـ هامو بشنوند
چونـ دوستـ دارمـ شما فقط مالـ منـ باشید
فقط دوستـ خودمـ
یادتهـ گفتید:
منـ خیلی حسودمـ؟
بیشتر از همهـ وقتی حسودیمـ میشهـ
کهـ زمانی کهـ قرارهـ مطرحـ شمـ
با کسـ دیگهـ ای مطرحـ شمـ
فرقی نمیکنهـ اونـ شخصـ مادرمـ باشهـ
یا برای مثالـ اونی کهـ یهـ زمانی
میخواستمـ بذارمـ زیر تریلی
گاهی از اینـ تفکراتـ خندمـ میگیرهـ
ولی واقعا لجمـ میگیرهـ
از اینـ کهـ یکی دیگهـ تو دنیامـ وارد شهـ
شاید برای همینهـ کهـ همشـ از
محیط های خانوادگی فرار میکنمـ
چونـ منـ نمیتونمـ خودمـ باشمـ
نمیتونمـ یهـ دیوونهـ ی خر خنگـ باشمـ
از اینـ کهـ رفتار منـ،
بهـ عنوانـ یهـ عضو از خانوادمـ مطرحـ شهـ
واهمهـ دارمـ
برای منـ مهمـ نیستـ کهـ معلمـ دفاعـ شخصیمـ میگهـ:
تو بیشـ فعالی
چونـ منـ فقط خودممـ
تازهـ میخندمـ و میگمـ:
آرهـ! آدمای زیادی بهمـ گفتند
ولی از مطرحـ شدنـ اینـ حرفـ تو خانوادهـ میترسمـ
البتهـ اینـ روزها کسی باور نمیکنهـ
برخوردمـ تو جمعـ های خانوادگی مثلـ اینـ آدمـ های منزویهـ
امروز رفتیمـ سفرهـ ی حضرتـ اباالفضلـ
بعد از مدتـ ها بالاخرهـ افتخار دادمـ
یهـ جایی برمـ
تازهـ اونمـ تو خانوادهـ بابامـ
منـ دوتا دختر عمو دارمـ
یکی شونـ همـ سنهـ
یکیشونـ یهـ سالـ بزرگترهـ
کنار همـ نشستهـ بودند
ولی منـ همونجایی کهـ با مامانمـ نشستـ
نشستمـ
نمیدونمـ علتشـ چی بود کهـ اولشـ نرفتمـ پیششونـ
فقط کنجـ دیوار نشستهـ بودمـ
و برگشتهـ بودمـ بهـ گذشتهـ
یهـ سری از فامیلا رو پنجـ ششـ سالی میشد ندیدهـ بودمـ
اینـ شروعـ تو خلسهـ رفتنـ منـ بود
و بعضی از شعرهایی کهـ خانمهـ میخوند
منو میبرد بهـ مولودی های مدرسهـ
کلـ جمعیتـ رو نگاهـ کردمـ
حسـ میکردمـ همشونـ غریبهـ انـ
همهـ شونـ بهـ جز یهـ نفر
یکی از زنـ عمو هامـ کهـ خیلی آدمـ خوبیهـ
تو زندگیشـ خیلی سختی کشیدهـ
عموممـ وقتی زندهـ بود تنها کسی بود
کهـ تو خانوادهـ بابامـ دوسشـ داشتمـ
منـ از زنـ عمومـ خیلی فاصلهـ دارمـ
ولی وقتی جمعیتـ رو نگاهـ کردمـ
دیدمـ آشناستـ
چونـ شاید منو یاد دو نفر مینداختـ
دو نفر از سهـ تا دوستـ زندگیمـ
همهـ داشتند با انرژی دستـ میزدند
منـ مثلـ ماستـ دستـ میزدمـ
و گولهـ گولهـ اشکـ میریختمـ
برای خوبـ شدنـ پاتونـ خیلی دعا کردمـ
مداحی کهـ تمومـ شد
یکی از دختر عموهامـ اومد باهامـ دستـ داد
و بهـ اونـ یکی اسـ دادمـ
سلامـ خوبی؟!
خندید برامـ دستـ تکونـ داد
و بالاخرهـ رفتمـ پیششونـ
موقعـ خوردنـ پیششونـ بودمـ
آخهـ منـ اینـ مدلیمـ کهـ بهـ یهـ سری چیزها کار ندارمـ
اولینـ باری کهـ رفتمـ دعای ندبهـ
وسط های دعا دوستامـ اومدمـ روبرو نشستند
و مشغولـ صحبتـ شدند
ولی منـ بهـ خوندنـ دعامـ ادامهـ دادمـ
بعد دعا سر فرصتـ کنار همـ نشستیمـ
و با گوشی های همـ بازی کردیمـ
یا یهـ روز قرار استخر گذاشتیمـ
همهـ جا زدند
منـ چونـ تصمیمـ گرفتهـ بودمـ برمـ
گفتمـ: منـ تنهایی میرمـ
مامانمـ تعجبـ کردهـ بود:
تنهایی بهتـ خوشـ میگذرهـ؟
البتهـ بهـ علتـ یکـ اتفاقی
شبـ قبلشـ متوجهـ شدمـ نمیتونمـ برمـ
کهـ بازمـ برامـ مهمـ نبود
اصلا زندگی کیلو چندهـ؟
اگهـ سهـ تا دوستامـ باشنـ
هر کی میخواد بیاد
هر کی میخواد برهـ
منـ با چنینـ وضعیتی زندگی میکنمـ
زندگی منـ یعنی زدنـ بهـ سیمـ بی خیالی
منـ بغیر از کنار ---- و ----- و شما
کنار هیشکی بند نمیشمـ
چرا دارمـ چرتـ و پرتـ مینویسمـ
نصفـ شبی زدهـ بهـ سرمـ
شاید زندگی منـ زدنـ بهـ سیمـ آخر نیستـ
الآنـ قاطی کردمـ
زدمـ بهـ سیمـ آخر
تنها چیزی کهـ میدونمـ اینهـ کهـ
تعادلـ روانی ندارمـ
مثلا الآنـ نمیدونمـ چی نوشتمـ
فقط نیاز داشتمـ بنویسمـ
خیلی اینـ چرتـ و پرتـ هایی رو کهـ الآنـ نوشتمـ
جدی نگیری
چونـ در سلامتـ کاملـ عقلی بهـ سر نمیبرمـ
بهـ نامـ او
میدونمـ کهـ الآنـ توی حوزهـ اید
و دارید رای های مردمـ رو جمعـ می کنید
تا فردا کهـ رای ها رو بشمارید
حسابی خستهـ میشید
خدا قوتـ!
...
اینجــا صـدای پـا زیــاد می شنــوم...!
امــا هیچکــدام تــو نیستــی ...!
دلــــــم ؛
خـوش کرده خــودش را بــه ایـن فکــر ؛
که شایــد ؛
پابرهنه بیایی ...
بهـ نامـ او
داد زنمـ: ثانیهـ! خاموشـ باشـ
اشکـ ندامتـ! نرو و گوشـ باشـ
دلـ! تو جنونـ را ز خودتـ دور کنـ
در قفسـ قافیهـ محصور کنـ
هیچـ مگو لحظهـ ای آرامـ گیر
ای شهـ غمـ ها ز لبمـ کامـ گیر
سر بهـ بیابانـ زمانـ می نهمـ
شادی خود را بهـ غمی می دهمـ
دلـ شدهـ محکومـ کهـ تنها شود
پوچـ شود حامی غمـ ها شود
حالـ منـ اینـ استـ خرابـ خرابـ
ماندهـ بهـ طوفانـ و چنینـ غرقـ آبـ
هر چهـ کشمـ منـ ز خودمـ می کشمـ
طعمـ عذابـ استـ کهـ منـ می چشمـ
لیکـ اگر باز ببخشی مرا
دلـ برود گاهـ ز اینـ غمـ سرا
کاشـ کهـ اینـ ثانیهـ جبرانـ شود
خستگی اتـ شستهـ بهـ بارانـ شود
پـ.نـ: دوبارهـ مفتعلنـ مفتعلنـ فاعلنـ
بهـ نامـ او
گاهـ خودمـ را خوبـ کهـ می نگرمـ
میبینمـ پر از خلاء شدهـ امـ
ولی تو تمامـ خلاء هایمـ را پر میکنی
تو خدای احساسی
احساسی کهـ رنگـ تصنعـ بهـ خود ندیدهـ استـ
میدانی
فقط خط و خطوطی کهـ میکشی
پر از احساسـ نیستـ
بلکهـ همهـ ی واژهـ هایتـ یا بهتر استـ
بگویمـ تمامـ وجودتـ پر از احساسـ استـ
از نگاهتـ گرفتهـ
تا صدایتـ...
شاید خودتـ ندانی اما صدایتـ
حتی وقتی سعی میکنی
بی تفاوتـ راجعـ بهـ چیزی صحبتـ کنی
هنوز با احساسـ استـ
نمی دانمـ شاید همهـ مو میبینند
و منـ پیچشـ مو
صدایتـ آرامـ میکند
ای جاری نفسـ های خورشید!
بهـ نامـ او
از دستـ خودمـ خیلی عصبانیمـ
اولا کهـ هزار بار بهـ خودمـ گفتهـ بودمـ
کهـ heart رو بگمـheart
نگمـ: hurt
دوبارهـ گفتمـ hurt
تازهـ تو گوشیمـ بهـ جای Angel
زدهـ بودمـ Angle
حالا اینـ کهـ مهمـ نیستـ
بیشتر از دستـ اینـِ خودمـ عصبانیمـ
کهـ باعثـ شدمـ
خستگی یهـ روز خیلی زیاد سختـ
بهـ تنـ تونـ بمونهـ
منـ یهـ آدمـ بی مصرفـ بی خاصیتمـ
کهـ همیشهـ دوستاشو ناراحتـ میکنهـ
نیاز بهـ خلاء دارمـ
تا پر از هیچـ باشمـ
منـ هیچـ وقتـ نتونستمـ جوری باشمـ کهـ
دوستامـ خانوادمـ یا شاید همـ محلهـ ای هامـ
بتوننـ رومـ حسابـ کننـ
اعصابمـ از دستـ خودمـ خوردهـ
امیدوارمـ یهـ ذرهـ بزرگـ شمـ...
بهـ دلیلـ مسائلـ امنیتی اسبابـ کشی کردمـ
راستی میشهـ یهـ قولـ بهمـ بدید؟!
هیچـ وقتـ هیچـ وقتـ شمارتونو بهـ مامانمـ ندید
حتی اگهـ ازتونـ خواستـ
یهـ جوری معذرتـ خواهی کنید
قولـ میدید؟
بهـ نامـ او
امروز وقتی رانندهـ آژانسـ اومد
و منـ رو با حالـ گریهـ دید
پرسید چرا گریهـ میکنی؟
کارنامهـ دادند؟نمرهـ هاتـ بد شدهـ؟
گفتمـ: نهـ بابا. نفر دومـ شدمـ اینـ کهـ گریهـ ندارهـ!
کلی همـ بهمـ جایزهـ دادند
رانندهـ آدمـ خوشـ مشربی بود
و با گفتنـ کلی خاطرهـ از شاگرد دومـ شدنـ
کهـ گریهـ کردهـ بودهـ
و از نمرهـ انشاشـ کهـ تجدید شدهـ بودهـ
حالمـ رو بهتر کرد
بعد پرسید: نگفتی چرا گریهـ میکردی؟
یهـ مختصر توضیحی دربارهـ روز آخر
و ناراحتی مامانمـ گفتمـ
کلی حرفـ زدیمـ.
نیاز داشتمـ بهـ یهـ غریبهـ
کهـ یهـ ذرهـ باهاشـ صحبتـ کنمـ
از مدرسمونـ گفتمـ
از تجدید داخلی مدرسهـ
از معلمـ هامونـ
و خیلی چیزها
یهـ ذرهـ دلمـ سبکـ شد
نزدیکـ خونمونـ یهـ مغازهـ بود
شیرینی های شهرهای مختلفـ رو داشتـ
گفتـ: بذار نگهـ دارمـ شیرینی بخر
از دلـ مامانتـ درآر
گفتمـ: نهـ بابا بیخیالـ
ولی بعد دیدمـ حرفـ بدی نمیزنهـ
گفتمـ: خبـ باشهـ نگهـ دارید
نگهـ داشتـ و رفتمـ یهـ بستهـ کهـ
شاملـ انواعـ و اقسامـ شیرینی های یزدی بود،
خریدمـ
بهـ رانندهـ همـ دادمـ
رانندهـ کلی سفارشـ کرد
کهـ رفتی خونهـ برو مامانتـ رو بوسـ کنـ
بگو مامانـ نفر دومـ شدمـ
براتـ شیرینی همـ خریدمـ
منو ببخشـ
منـ احمقـ همـ اینـ کارو کردمـ
مامانمـ خوبـ برخورد کرد
ولی گفتـ: دیگهـ تمومـ شد
دفعهـ آخرتـ بود
بعدشمـ کلاسـ تابستونیاتـ شروعـ میشهـ
بعد یهـ مدتـ مامانمـ گفتـ:
برو حمومـ یهـ دوشـ بگیر
گرمازدهـ نشی
حالـ نداشتمـ
گفتـ: بهـ خاطر منـ برو
گفتمـ: بگو دفعهـ آخرتـ نیستـ
گفتـ: نمیگمـ
گفتمـ: منمـ نمیرمـ!
گفتـ: چهـ ربطی دارهـ باید بری حمومـ
مثلـ اونـ روز گرما زدهـ نشی
گفتمـ: بگو دفعهـ آخرتـ نیستـ
گفتـ: صد سالمـ نمیگمـ
لجـ کردمـ و گفتمـ: منمـ صدسالـ نمیرمـ
گفتـ: منمـ نمیبرمتـ سرمـ بزنی
گفتمـ: نبر!
با وجود اینـ کهـ
خودمـ خیلی دوستـ داشتمـ برمـ حمومـ
ولی سر لجبازی نرفتمـ
بعد شامـ تصمیمـ گرفتمـ با مامانمـ صحبتـ کنمـ
تا مشکلمونـ حلـ شهـ
خیلی منطقی براشـ شرایط رو توضیحـ دادمـ
ولی متاسفانهـ متوجهـ شدمـ
غیر از اینـ کهـ منو درکـ نمیکنهـ
نمیفهمهـ منـ وقتی بهشـ اعتماد میکنمـ
و باهاشـ صحبتـ میکنمـ
از اعتمادمـ سواستفادهـ نکنهـ
چرا دنیا اینجوریهـ؟
مامانمـ آرزو میکنهـ
منـ مثلـ بچهـ های دیگهـ بودمـ
و مامانـ های دیگهـ آرزو میکنند...
مامانمـ نمیتونهـ متوجهـ شهـ
اینـ کهـ مدرسهـ بیامـ
و وقتمـ رو با یهـ محیط فرهنگی پر کنمـ
خیلی بهتر از اینهـ کهـ
با دوستایی باشمـ
کهـ تفریحشونـ رو میدونید
واقعا متاسفمـ
مامانمـ مصممهـ برای تابستونمـ سرویسـ بگیرهـ
تازهـ حواسمـ نبود
و بستهـ کارنامهـ رو دادمـ دستـ بابامـ
داشتـ یکی یکی برگهـ ها رو نگاهـ میکرد
یهو دیدمـ یهـ برگهـ دربارهـ کلاسـ تابستونیهـ
برگهـ رو برداشتمـ و در رفتمـ تو اتاقمـ
تا بخونمـ
بابامـ گفتـ: اونـ چیهـ بردی؟بیارشـ!
بعد اینـ کهـ خوندمـ
دادمـ بهـ بابامـ
با دقتـ و حوصلهـ خوند
داشتمـ سکتهـ میکردمـ
چونـ نوشتهـ بود
اونایی کهـ سرویسـ میخوانـ
با سرویسـ میانـ
بقیهـ همـ با اولیا
منـ برگهـ سرویسـ رو بهشونـ ندادهـ بودمـ
چونـ بهشونـ گفتهـ بودمـ
تو تیر هر روز میرمـ مدرسهـ
و مشکلـ دومـ همـ اینجا بود
کهـ روزهای کلاسـ رو تو برگهـ نوشتهـ بود
ولی منـ دلمـ روشنهـ
بابامـ حافظهـ ی قوی ای ندارهـ
تا دهـ روز دیگهـ انشااللهـ یادشـ میرهـ
اسمـ اینـ حالـ رو میذارمـ
بدبختی و فلاکتـ
درستهـ کهـ اینجا هیشکی منو درکـ نمیکنهـ
خبـ چونـ مامانمـ از اینـ بچهـ مثبتـ های خرخونـ بودهـ
و بابامـ همیشهـ تو کوچهـ در حالـ فوتبالـ بازی کردنـ
دوستای دیگهـ ی منـ همـ
تو حالـ و هوای خودشوننـ
ولی مهمـ نیستـ
چونـ منـ یهـ نفر رو دارمـ
کهـ منو میفهمهـ؛ حرفامو احساستمو
خودشمـ با احساسهـ
اینـ برامـ کافیهـ
مرسی کهـ هستید...
بهـ نامـ او
وقتی منـ مهربونی مثلـ شما رو دارمـ
دیگهـ غمی ندارمـ
شما از همهـ نظر بیستـ هستید
علاوهـ بر اونـ
اینـ کهـ حرفـ دیگرانـ براتونـ مهمـ نیستـ
خیلی خوبهـ
یهـ عمر با آدمهایی زندگی کردمـ
کهـ برای حرفـ مردمـ
خودشونـ رو محدود میکردند
و اینـ یعنی عذابـ
بهـ قولـ معروفـ:
در دروازهـ رو میشهـ بستـ
ولی در دهنـ مردمـ رو نمیشهـ بستـ
اینـ حقـ آدمهـ کهـ بتونهـ
حداقلـ تا مرزهایی کهـ
برای خودشـ گذاشتهـ پیشـ برهـ
ولی گویا همیشهـ
یهـ سری آدمـ هستند
کهـ میخوانـ عرصهـ رو تنگـ کننـ
باید جنگید
باید مقاومتـ کرد
پیشـ بهـ سوی جنگـ
منـ آمادهـ امـ
به گزارش جهان، صراط نوشت:
دیروز و در جریان مناظره فرهنگی کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم بود که سخنان جالب و البته تعجب برانگیزی از زبان یکی از نامزدهای دگر اندیش و تجدید نظر طلب به زبان آورده شد.
محمدرضا عارف، در جریان صحبت هایش در این مناظره، از «ربنا»ی شجریان و «جدایی ...» فرهادی، بعنوان افتخارات فرهنگی انقلاب اسلامی تقدیر کرد و ایشان را در حکم سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی یادآور شد!
در این میان اما می باید از معاون اول سید خندان اصلاحات این سوال را پرسید که چگونه ممکن است کارگردانی که به صراحت به تأثیر پذیری خود از نویسندگان ضد دین و محاربی چون "صادق هدایت" و "صادق چوبک" اذعان داشته و از ایشان با افتخار یاد می کند را در قامت سفیر هنری نظام اسلامی دانست؟!
چگونه می توان خواننده ای هتاک را که در جریان فتنه ۸۸ از هیچ افترا و سیاه نمایی علیه جمهوری اسلامی کوتاهی نکرد را در کسوت رایزن و پیغامبر فرهنگی ایران اسلامی لحاظ نمود؟!
اگر مقرر است که ایشان یا امثال ایشان بخواهند با چنین مصادیق، تعابیر و تفکراتی؛ مروج و حامل فرهنگ ایرانی اسلامی باشند که می بایست فاتحه "فرهنگ ایرانی" را خواند و حلوای "ارشاد اسلامی" را تناول نمود!
خدا نیاورد روزی را که امثال مخملباف ها و پناهی ها و نوریزاد ها و معتمد آریاها و گلشیفته ها و سایر هم مسلکانشان، بعنوان احیاگر و سفیران فرهنگی جمهوری اسلامی بشمار روند!
...
خبرنامه دانشجویان ایران:مهدی آیتی، مسئول ستاد 'حسن روحانی' در خراسان جنوبی: دکتر عارف 48 ساعت مانده به پایان تبلیغات از انتخابات ریاست جمهوری کنارهگیری میکند/ ظرف روزهای آینده، هاشمی و خاتمی به صورت جدی از دکتر روحانی اعلام حمایت خواهند کرد
بهـ نامـ او
بالاخرهـ اومدیمـ خونمونـ
وای کهـ واقعا هیچـ جا
خونهـ ی آدمـ نمیشهـ
(چی گفتمـ!!!)
البتهـ منـ کهـ توی خونهـ دماوند
تحصنـ کردهـ بودمـ
توی اینـ دو روز،
همهـ میرفتند گردشـ
و بیشتر زمانـ رو میرفتند
یهـ باغـ تو آبسرد
ولی منـ بهشونـ افتخار نمیدادمـ
اگهـ قرار نبود شبـ بخوابیمـ
تا همونـ جاشـ همـ نمیومدمـ
البتهـ اعتراضی همـ نکردمـ
چونـ خودممـ فکر میکنمـ
شبـ تنها موندنـ یهـ دختر
بهـ سنـ و سالـ منـ
کار درستی نیستـ
البتهـ منـ از تنها بودنـ نمیترسمـ
و بهـ خودمـ اعتماد دارمـ
ولی خبـ شاید اگهـ یهـ دختر
بهـ سنـ و سالـ خودمـ داشتمـ
نمیذاشتمـ شبـ تنها بمونهـ
مثلـ اینـ آدمای افسردهـ
میشستمـ فکر میکردمـ
اینا چهـ دلـ خوشی دارند
میرنـ باغـ، آبـ از چاهـ میکشنـ
بهـ درختا آبـ میدنـ، بلالـ میخورند
واقعا لذتـ بردنـ از اینـ چیزها
دلـ خوشـ میخواد
کهـ بهـ نظر منـ تو یهـ خونهـ ی آرومـ بشینی
و خاطراتتـ رو مرور کنی
خیلی بهتر از اینـ کهـ
بری تو یهـ باغـ کهـ دیوارهای دورشـ نمیذارهـ
نامحدود طبیعتـ رو درکـ کنی
ذهنـ ما، خاطراتمونـ نامحدودهـ
ولی دیوار یعنی محدودیتـ
پسـ ترجیحـ میدمـ تو نامحدود خودمـ بمونمـ
حتی بهـ قیمتـ اینـ کهـ بهمـ تشر بزنند:
چرا مثلـ اینـ آدمـ های منزوی میمونی؟
میدونمـ باورشـ برای یهـ سری دور و بری هامـ
کهـ میبیننـ منـ همشـ مثلـ یویو
در حالـ رفتـ و آمدمـ، سختهـ
ولی منـ دو نفرمـ
دو نفر کاملا متفاوتـ و دور
حتی گاهی کهـ یهـ نفر از اونـ دو نفرمـ
باز همـ یهـ نفر نیستمـ!
اونـ روز کهـ حالمـ بد بود
و دستـ و پاهامـ از فریزر همـ سردتر شد
قرار شد سِرمـ بزنمـ
هر بار کهـ سوزنـ رو میزدند بهـ رگمـ
رگمـ پارهـ میشد
قرار شد سرمـ رو روی دستمـ بزننـ
روی دستـ بیشتر درد دارهـ
ولی منـ صدامـ در نیومد
دوبارهـ رگمـ پارهـ شد
و مایعـ سرمـ رفتـ زیر پوستمـ
آخرشـ قرار شد برامـ
با سوزنـ نوزادی سرمـ بزنند
قبلـ از اینـ کهـ
برای پنجمینـ بار سوزنـ وارد رگمـ کنند
اومدمـ بخندمـ
نمیدونمـ چرا اشکمـ میومد
نهـ دردی داشتمـ نهـ دلیلی برای گریهـ
ولی نمیدونستمـ چرا
اشکامـ میریزند
حتی نمیتونستمـ ریزشـ اشکـ هامو کنترلـ کنمـ
مامانمـ تعجبـ کردهـ بود
البتهـ شاید خیلی رفتارهای غیرعادی منـ
برای دور و بری هامـ عادی شدهـ
بعد یهـ ذرهـ وقتـ دلی کهـ بی دلیلـ گرفتهـ بود
آرومـ شد
سوزنـ نوزادی تا نصفهـ تو رگمـ رفتـ
و اینـ بار شد کهـ بشهـ
پرستار بیستـ سالـ سابقهـ بهمـ گفتـ:
رگـ هاتـ خیلی افتضاحـ و شکنندهـ ستـ
منـ تا حالا چنینـ رگـ هایی ندیدهـ بودمـ
خدا کنهـ هیچـ وقتـ مریضـ نشی
گفتمـ:
اینـ از رگـ هامـ، اونمـ از گروهـ خونیمـ
کهـ Oی منفیهـ
همهـ چیمـ غیر عادیهـ
مامانمـ اضافهـ کرد:
مثلـ اخلاقـ و رفتارتـ!!!
منـ اینجوری بودمـ :|
اینمـ زندگی ماستـ دیگهـ
پر از عاشقانهـ!
و اینـ بحر طویلی استـ کهـ از دلـ جوشد...
بهـ نامـ او
تو را منـ یاد کردمـ در شباهنگامـ ای همدمـ
مرا جا کنـ در آغوشتـ کهـ تنهایی دلمـ را می فشارد باز
تنها بار دیگر با وجودتـ لحظهـ ای اندکـ
کنارمـ باشـ با منـ باشـ یا تنها بهـ فکر اینـ دلـ منـ باشـ
ای ماهمـ تو خوبی خوبـ میدانمـ
مرا دریابـ از خود خستهـ امـ، تنها بهـ تو وابستهـ امـ
تنها ترینمـ آهـ تنهایمـ چو میبینمـ کنارمـ نیستـ رویایمـ
بیا ای هستـ منـ رویای منـ آرامشی لبریز در دنیای منـ
غوغا نما در قلبـ منـ، دیگر نماند حرفـ ها چونـ بغضـ در آوای منـ
می خوانمتـ در شعر هایمـ حرفـ هایمـ دوستتـ دارمـ تو را ای مهربانمـ
بهـ نامـ او
دفتر شعرمـ چهـ پر از نامـ توستـ
قلبـ، اسیری استـ کهـ در دامـ توستـ
تشنهـ ی یکـ جرعهـ ی پر واژهـ استـ
میشود از بودنـ تو مستـ مستـ
شاید اگر گاهـ دلـ آشفتهـ گشتـ
اشکـ شد و رفتـ بهـ دامانـ دشتـ
دستـ خودشـ نیستـ کهـ دیوانهـ استـ
در خمـ اینـ کوی تو ویرانهـ استـ
داد، و فریاد زنمـ خستهـ امـ
گوشهـ نشینمـ همهـ در بستهـ امـ
خردهـ مگیرید بهـ غمـ خانهـ امـ
نیستـ حرجـ بر دلـ دیوانهـ امـ
دلـ زدهـ از منـ مشو لبخند زنـ
بر قلممـ قافیهـ ای چند زنـ
باشـ کنار دلـ منـ در زمانـ
دوستـ تو را دارمتـ ای مهربانـ
مفتعلن مفتعلن فاعلن
اینـ ---- منو دق داد
ساعتـ دهـ شبـ گفتـ
آخرینـ اسـ منـ رو نمیفرستهـ
حسـ کردمـ
یهـ سوءتفاهمی پیشـ اومدهـ
گفتمـ چهار روز با توهمـ نگذرونمـ
نمیدونستمـ ناراحتـ میشید
---- بغضـ کردهـ بود
و ازمـ خواستـ بهتونـ بگمـ
همهـ چی تقصیر منـ بودهـ
نهـ اونـ
منـ همـ قصد بدی نداشتمـ
فقط میخواستمـ
جای اینـ کهـ با یهـ سری افکار پوچـ سر کنمـ
حقیقتـ رو از خودتونـ بپرسمـ
چونـ دیروز خانمـ'بـ' قبلـ از اینـ کـ منـ بیامـ
تو دفتر داشتند
از ی نفر نقلـ قولـ میکردند
کهـ اینـ دخترهـ قافـ دنبالـ منهـ
وقتی اومدمـ دمـ دفتر
نذاشتند منـ داخلـ رو ببینمـ
و بعد از اینـ کهـ کارمـ رو گفتمـ
بی مقدمهـ گفتند: با خانمـ میمـ کار داری؟
برای همینـ اینـ سوالـ رو پرسیدمـ
چونـ حسـ کردمـ اینا بهـ همـ ربط دارند
و برامـ عجیبـ بود
چرا خانمـ'بـ' از منـ پرسیدند
کهـ با شما کار دارمـ
خلاصهـ اگهـ امروز اذیتتونـ کردمـ
بهـ پای سوءنیتـ من نذارید
و بابتشـ از شما عذر میخواهمـ
...
چقدر خوبـ استـ
کهـ امید دنیای منـ
یکـ فرشتهـ ی واقعی استـ
کاشـ بیشتر قدرتـ را بدانمـ
...
همین روزاست که ایرانسل بهم اس ام اس بده:
مشترک گرامی الان مدت مدیدیه جز من کسی به شما پیام نمیده!
نظرتون چیه بیشتر آشنا شیم؟!
حالمـ گریهـ دارهـ... :|
بهـ نامـ او
سهـ روز و نهـ ساعتـ و پنجاهـ و ششـ دقیقهـ استـ کهـ اینـ جا نیومدهـ اید
وای خدای منـ اینجا دارهـ یخـ می بندهـ حالا کهـ نیستید میگمـ:
چرا جای ****ی منـ اینجا خالیهـ؟
بهـ نامـ او
اعصابمـ بهمـ ریختهـ
خوابـ دیدمـ حالتونـ خوبـ نیستـ
نگرانـ شدمـ
نمیدونمـ چرا اینـ خوابـ ها رو میبینمـ
خوبـ خوبید؟!
:؟
بهـ نامـ او
دارمـ بهـ اینـ فکر می کنمـ
کهـ غمـ رفعـ میشهـ
بغضـ رفعـ میشهـ
ولی حسرتـ نهـ
خوبهـ کهـ نمیخواید دیگهـ
حسرتـ بهـ دلتونـ بمونهـ
منـ خیلی خوشحالمـ کهـ
سالـ دیگهـ میمونید
فقط نمیفهممـ اگهـ نیایید
حسرتـ چی بهـ دلتونـ میمونهـ؟
با توجهـ بهـ حرفـ های قبلی تونـ
علتـ بودنتونـ بچهـ ها هستند
و نیاز مالی تونـ از چندر غاز حقوقـ اینجا نیستـ
پسـ شاید دلیلـ موندنـ تونمـ همینـ باشهـ
ولی خبـ اینـ دلیلـ برای توجیهـ موندنتونـ کافی نیستـ
اینـ یهـ ذرهـ باورشـ مشکلهـ
کهـ بچهـ ها برای یهـ نفر اونقدر مهمـ باشنـ
حتی اگهـ اینـ جوری باشهـ
منـ فکر میکنمـ شما دلایلـ دیگهـ ای همـ داشتهـ باشید
خیلی فکر کردمـ منـ فکر نکنمـ بهترهـ
با اونـ استدلالمـ، پایهـ ی هر چی منطقـ بود رو
زیر سوالـ بردمـ!
پسـ خودتونـ بگید
حسرتـِ چی؟!!!
بهـ نامـ او
خوبـ در آیینهـ ی شادی نگر
چهرهـ ی تو نیستـ پر از غمـ دگر
لیکـ فقط حسرتـ تلخی بهـ جاستـ
درد تو آخر چقدَر بی صداستـ
بغضـ شدهـ همرهـ هر روز تو
شکوهـ کنمـ باز ز اینـ سوز تو
دلـ بکنـ از همرهـ هر روزهـ اتـ
بحر شود جای در اینـ کوزهـ اتـ
کوزهـ ی تو، سادهـ چهـ لبریز گشتـ
فلسفهـ اتـ گمـ شدهـ در فکر دشتـ
حسّـ تو همـ حبسـ در اینـ واژهـ هاستـ
واژهـ ی تو، واژهـ ی بی انتهاستـ
گاهـ و بی گاهـ نویسمـ ببافـ
موی پریشانـ دلمـ، سادهـ صافـ
دستـ بکشـ بر سر منـ کمـ شود
حسـ خطر، قافیهـ شبنمـ شود
گشتـ پر از شعر و نوا قلبـ ما
ضربـ، و آهنگـ مرا حسـ نما
شعر شو پر رنگـ تر از پیشـ باشـ
در گذر تلخـ زمانـ کیشـ باشـ
کیشـ شدنـ، بیکسـ و تنها شدنـ
گیجـ شدنـ، اندر خمـ ها شدنـ
بهتر از آنـ استـ کهـ بی غمـ شوی
یا تو ز شطرنجـ زمانـ کمـ شوی
رنگـ خودتـ باشـ ولی دمـ نزنـ
شاد شو و حرفـ ز اینـ غمـ نزنـ
بهـ نامـ او
امروز ساعتـ دو تا چهار قرار بود
برای خواندنـ شیمی از خانهـ بیرونـ بزنمـ
و با یکـ دوستی درسـ بخوانمـ
ساعتـ دو و خردهـ ای رفتمـ
ولی ساعتـ هشتـ شبـ برگشتمـ!
ولی عوضشـ فصلـ چهار را خوبـ خوبـ یاد گرفتمـ
مطالبـ کاملا برایمـ جدید بود
میدانید کهـ اینـ فصلـ را غیر حضوری گذراندمـ
برای امتحانـ اینـ فصلـ،
هیچـ چیز نخواندهـ بودمـ
چونـ بالاخرهـ برنامهـ روز معلمـ از آنـ مهمـ تر بود
برنامهـ ی آنـ روز فقط همانـ روز اجرا شد
ولی برای خواندنـ شیمی وقتـ بود
منـ بالاخرهـ قبل از امتحانـ ترمـ دومـ
اینـ فصلـ را خواندمـ
اینقدر اینـ ششـ ساعتـ درسـ بهـ مغزمـ فشار آورد
فکر میکردمـ فردا باید امتحانـ بدمـ
یکـ دوستی همـ گفتـ:
«معدلتـ رو بالای 19.60 نشی
پوستتـ رو میکنمـ!»
منـ کهـ امیدی ندارمـ!!!
فکر نمیکنمـ مامانـ بابایمـ همـ
چنینـ انتظاری داشتهـ باشند
با اینـ وضعـ درسـ خوندنمـ...
تا حالا نشدهـ استـ سر یکـ امتحانـ
یکـ دور کتابـ را کاملـ خواندهـ باشمـ
و صبحـ بهـ مدرسهـ بیایمـ
شادمـ دیگهـ!!!
هیچـ چیز نمیتواند بی خیالیمـ را خدشهـ دار کند
پدرمـ برای تشویقـ
بهـ پیشنهاد منـ، جایزهـ ی جالبی گذاشتهـ استـ
بهـ میزانـ صدمـ معدلمـ بهمـ پولـ میدهد
پایینـ نوزدهـ همـ بشومـ
یهـ جایزهـ خیلی خوبـ دارمـ
کتکـ میخورمـ!
البتهـ خانوادهـ ی منـ، اینـ قدر خشنـ نیستند ها
شوخی کردند!
بهـ عقیدهـ ی پدر منـ
تلاشـ مهمهـ نهـ نمرهـ
ولی خبـ منـ از هیچـ چیزمـ برای امتحاناتـ نزدهـ امـ
اصلا بهـ نظرمـ درسـ خواندنـ زیاد حالـ بهمـ زنـ استـ
بهـ خاطر همینـ
منـ هر چقدر همـ درسـ بخوانمـ
اسمـ اینـ سبکـ زندگی امـ را تلاشـ نمیگذارند
خدایی درسـ می خوانمـ
ولی گویا هیچـ کسـ حتی خودمـ همـ
نمیخواهد باور کند
منـ درسـ یخوانمـ
ولی خدایی خستهـ شدهـ امـ
همشـ امتحانـ و امتحانـ
نهـ! خدایی همینـ همـ قشنگـ استـ
اینـ کهـ شادی دوستانمـ را میبینمـ شادمـ
چهـ بهانهـ ای بهتر از اینـ برای زندگی؟
اگر در اولين روز ماه مارس به دنيا آمدهايد، خصوصيات و ويژگيهاي شما به صورت زير ميباشند:
(1) انسان بلند پروازي هستيد و علاقه زيادي به موضوعات مختلف داريد. (2) به احترام، وجهه و وقار اهميت زيادي ميدهيد. (3) با تسلط خود در سخنوري ديگران را تحت تأثير قرار ميدهيد. (4) در فكر و عمل خود مستقل هستيد. (5) هنرمند هستيد و استعدادهاي خلاقانهاي داريد. (6) انسان باهوشي هستيد و به سمت فلسفه گرايش داريد. (7) هميشه فعال هستيد و خودتان را سرگرم كار مبتكرانهاي ميكنيد. (8) مشاور لايقي هستيد؛ اگرچه از ديگران كنارهگيري ميكنيد، ولي توصيههاي خوبي به آنها ميكنيد. (9) نميتوانيد براي مدت طولاني روي موضوعي تمركز كنيد. (10) دمدمي مزاج هستيد و در روابط دوستي و شغل خود ثبات نداريد. (11) بهتر از يك شخص معمولي ويژگيهاي انساني را از خود بروز ميدهيد. (12) شجاع، بخشنده و روشنفكر هستيد. (13) ارادهاي قوي داريد و به سرعت مطلب را ميگيريد. (14) نسبت به دوستانتان فداكار هستيد و به طور كلي در تمامي پستهاي مسئوليتدار موفق ميشويد. (15) در حفظ نظم و قانون سختگير هستيد. (16) هم به جنبه عرفاني و هم به جنبه علمي زندگي اهميت ميدهيد. (17) اگرچه بخشنده هستيد، ولي در مسائل مالي مضطرب هستيد و نگران وضعيت مالي خود در آينده هستيد. (18) انسان آزادي هستيد و خودتان را با هر جامعهاي وفق ميدهيد. (19) به سمت اشخاص تحصيلكرده، اهل علم و باهوش جذب ميشويد. (20) به شما توصيه ميشود ياد بگيريد چگونه با ديگران همكاري كنيد تا از اين طريق سود ببريد و تصوري كه آنها از شما در ذهنشان دارند را بهبود بخشيد.
چهـ شمارهـ هاییشـ درستهـ؟
مسائل مالي
در مسائل مالي خوش شانس هستيد. اگرچه به خاطر اشتياق زياد خود ولخرج هستيد، ولي درآمد كافي براي اين سبك زندگي و خودنمايي كردن بدست ميآوريد. ممكن است ثروت جمع نكنيد، ولي شخصيت و رفتارتان به گونهاي است كه ديگران احساس ميكنند شخص ثروتمندي هستيد. پول زيادي براي خريدن كتاب خرج ميكنيد.
شغل
امروزه، تعداد شغلها به شدت افزايش يافته است و به سختي ميتوان بهترين شغلي كه ميتوانيد در آن موفق باشيد را مشخص كرد. به هر حال در اينجا سعي ميشود راهنماييهاي كلي به شما داده ميشود تا اينكه تواناييهاي ذاتي و تمايلات طبيعي خود نسبت به حرفهها و مشاغلي كه ميتوانيد در آنها موفق باشيد را بشناسيد.
بزرگترين مشكل شما اين است كه نميتوانيد براي مدت طولاني به يك شغل يا حرفه بپردازيد. معمولاً هر سه يا 4 سال شغل خود را تغيير ميدهيد. با اينحال براي مؤسسات تبليغاتي، كار روزنامه و صنعت سينما مناسب هستيد. همچنين ميتوانيد در نمايشهاي تئاتر نيز فرد موفقي باشيد. مهارت زيادي در دكوراسيون منزل داريد. ميتوانيد مشاغل مرتبط با كشورهاي خارجي، مثل سفير يا تجارت در زمينه كالاهاي خارجي را انتخاب كنيد. ويژگيهاي رهبري شما باعث ميشود رئيس فروشگاه يا مدير عامل موفقي شويد. همچنين جراح، جواهر شناس و متخصص برق خوبي ميشويد و در پروژههاي تحقيقاتي به موفقيت ميرسيد.
سلامتي
نكته: بيماريهايي كه در اينجا به آنها اشاره شده است، تنها احتمالات هستند؛ نبايد نگران، عصباني و مضطرب شويد. پيشگيري مناسب و مراقبت به موقع باعث ميشود همواره سالم و تندرست باشيد.
بيماريهاي شما عمدتاً رواني هستند و معمولاً از افسردگي ذهني، بيخوابي، عصبي بودن و مواردي از اين قبيل رنج ميبريد. همچنين روماتيسم، مشكلات روده و پادرد نيز شما را آزار ميدهند. به خاطر نگراني بيش از حد اغلب دچار سوء هاضمه و فشار خون پايين ميشويد. مستعد بيماري قلبي، بينايي ضعيف، آفتابزدگي و خستگي مفرط (به خاطر فعاليت بيش از حد) هستيد.
همسر
بياختيار به سمت كساني (از جنس مخالف) كه بين اين تاريخها متولد شدهاند، جذب ميشويد (1) 21 فوريه و 20 آوريل (2) 21 ژوئن و 20 آگوست و (3) 21 اكتبر و 20 دسامبر. نسبت به متولدين اين روزها (در هر ماه) نزديكي خاصي داريد: 2، 3، 4، 5، 7، 11، 12، 13، 14، 16، 20، 21، 22، 23، 25، 29، 30 و 31. به همين خاطر به شما توصيه ميشود همسر خود را از متولدين تاريخهاي ذكر شده انتخاب كنيد تا اينكه زندگي مشترك همراه با سعادت و شادكامي داشته باشيد.
خصوصيتهاي شما به عنوان يك شوهر
(1) از اينكه با بچههاي خود باشيد لذت ميبريد. (2) شوهر دوست داشتني، ملاحظهكار و بافكري هستيد. (3) بيشتر خيالپردازي ميكنيد و كمتر به واقعيات زندگي توجه ميكنيد. به همين خاطر به سختي از امتحانات زندگي سربلند بيرون ميآييد و تاب مقاوت در برابر سختيها را نداريد. (4) تظاهر ميكنيد نسبت به آنچه به نظر ميرسيد متفاوت هستيد و به همين خاطر خودتان را از جامعه جدا نگه ميداريد. (5) ازدواج را بخشي از زندگي اجتماعي ميدانيد و مشكلات زندگي خانوادگي خود را از اين ديدگاه حل ميكنيد. (6) انتظار داريد اعضاي خانواده به ساز شما برقصند و بياحترامي را تحمل نميكنيد.
خصوصيتهاي شما به عنوان يك زن
(1) آرزو ميكنيد زندگي راحتي داشته باشيد و خانه خود را به صورت تجملي تزيين ميكنيد. (2) معمولاً زيبا و بااستعداد هستيد، ولي زمان خود را به بطالت ميگذرانيد. (3) همسري فداكار، دلربا و دلسوز هستيد. (4) اهل جماعت هستيد و با ديگران صميمانه رفتار ميكنيد. اين مسئله باعث ميشود خانه شما تبديل به مركز فعاليتهاي اجتماعي شود. (5) به رقص و موسيقي علاقه داريد. (6) خلق و خوي اشرافي داريد و انتظار داريد ديگران به شما احترام زيادي بگذارند.
گرايش شما نسبت به دوستان
ذاتاً تمايل داريد با متولدين ماههاي مارس، ژوئن، سپتامبر و دسامبر روابط دوستي برقرار سازيد. به طور مشابه، با متولدين تاريخهاي 1، 3، 5، 7 يا 9 ام هر ماه روابط نزديكي خواهيد داشت.
روزها و تاريخهاي خوش يمن
روزهاي خوش يمن براي شما دوشنبه، سه شنبه و جمعه و تاريخهاي خوش يمن 2، 3، 4، 5 و 7 ام هستند. به همين خاطر، بايد اين روزها و تاريخها را براي انجام فعاليتهاي مهم برگزينيد تا اينكه بتوانيد در آنها موفق باشيد.
شانس شما در بخت آزمايي
مي توانيد بخت خود در مسابقات بخت آزمايي را با خريد بليطهايي كه در آنها جمع ارقام يا رقم آخر 2، 3، 4، 5 يا 7 است، امتحان كنيد.
رنگهاي خوش يمن
در هنگام فعاليتهايي مانند انتخاب لباس يا نقاشي ساختمان سعي كنيد از رنگهاي زرد، طلايي و ارغواني استفاده كنيد تا دستيابي به آرامش ذهني و موفقيت در زندگي تضمين شود.
جواهرات و سنگهاي خوش يمن
بايد از ياقوت، زمرد و توپاز استفاده كنيد تا اينكه به خوشبختي و كاميابي در زندگي دست يابيد.
سالهاي مهم زندگي شما
سالهايي كه مجموع نهايي ارقام آنها (يعني اگر ارقام آنها آنقدر با هم جمع شوند تا به يك عدد تك رقمي برسيم) به 1 ختم شود (براي مثال 1، 10، 19، 28، 37، 46، 55، 64، 73 و غيره) براي شما مهم هستند. به تجربه ثابت شده كه اين سالها برايتان سودمند و پربار هستند. در طول اين سالها در زمينه امتحانات، كسب اموال جديد، ترقي، ازدواج، تولد بچه، مسافرت خارجي، خريد وسيله نقليه جديد و ساير رويدادهاي خوش يمن به موفقيت دست پيدا ميكنيد.
كيفيتهاي مثبت و منفي
كيفيتهاي مثبت و منفي شما را ميتوان به صورت زير خلاصه كرد:
+: احترام وجهه وقارفردیت اقتدار اشتیاق خوش استعداد بودن شخصیت جذاب خیر خواهی
-: تغيير مداوم در زندگي ولخرجي كنارهگيري ديكتاتور بودن لجاجت شتاب
اگر در 8 ام ماه سپتامبر به دنيا آمدهايد، خصوصيات و ويژگيهاي شما به صورت زير ميباشند:
(1) به خاطر تأثير سياره زحل، در رسيدن به نتايج با تأخير مواجه خواهيد شد (2) در زندگي خود بسيار منظم، روشمند و سيستماتيك عمل ميكنيد. (3) فكور و استوار هستيد. (4) بيجهت دچار سوء تفاهم ميشويد. (5) انسان بلند پروازي هستيد و به شدت مجذوب كار خود هستيد. (6) ميتوانيد مسئله را از زاويهاي ديگر نگاه كنيد. بنابراين داراي ذهن متعادلي هستيد. (7) انسان محتاط و خردمندي ميباشيد. (8) نسبت به افراد فقير و معلول با دلسوزي رفتار ميكنيد. (9) عاشق طبيعت، زيبايي و موسيقي هستيد. (10) انسان بسيار شايسته و پر انرژي هستيد و دوست داريد به ديگران سلطه داشته باشيد. (11) به خاطر شخصيت جذابتان، ديگران جذب شما ميشوند. (12) ممكن است كارتان به دادگاه كشيده شود و قرباني بيعدالتي شويد، به همين خاطر بايد بسيار مراقب باشيد. (13) مدير خوبي هستيد و ميتوانيد كارها را به وسيله ديگران انجام دهيد. (14) به نظم و قانون احترام ميگذاريد و حاضر هستيد اشتباهات خود را به هر بهايي كه شده جبران كنيد. (15) به خاطر منظم بودن و وقت شناسي ديگران از شما الگو ميگيرند.
چهـ شمارهـ هاییشـ درستهـ؟
مسائل مالي
در مسائل مالي زياد احتياط ميكنيد. سعي ميكنيد از روشها و سيستمها در حرفه خود استفاده كنيد و به تدريج و با سعي و كوشش زياد وضعيت مالي خود را سر و سامان ميدهيد. كم حرف و مرموز ميباشيد و به افراد كمي اعتماد ميكنيد. بايد سخت كار كنيد تا ثروتمند شويد. بهتر است از تاريخهاي 8، 17 و 26 اگر موجب تأخير در زندگي ميشوند اجتناب كنيد. در عوض سعي كنيد از اعداد 3 و 7 استفاده كنيد. يعني از تاريخهايي استفاده كنيد كه جمع ارقام آنها برابر با 3 يا 7 باشد. اگر بتوانيد كاري كنيد كه شماره خانه، شماره تلفن يا وسيله نقليه به گونهاي باشد كه مجموع ارقام آن برابر با 3 يا 7 شود، زندگي شما به خوبي جريان پيدا خواهد كرد. با اينحال، اگر تجربه نشان داد عدد 8 براي شما خوش يمن است، از عدد 8 تنها براي اقدامات مثبت خود در زندگي استفاده كنيد.
شغل
امروزه، تعداد شغلها به شدت افزايش يافته است و به سختي ميتوان بهترين شغلي كه ميتوانيد در آن موفق باشيد را مشخص كرد. به هر حال در اينجا سعي ميشود راهنماييهاي كلي به شما داده ميشود تا اينكه تواناييهاي ذاتي و تمايلات طبيعي خود نسبت به حرفهها و مشاغلي كه ميتوانيد در آنها موفق باشيد را بشناسيد.
اگر به تجارت مشغول هستيد، بهتر است از شراكت پرهيز كنيد و به صورت مستقل كار كنيد. ميتوانيد در زمينههايي مانند شيمي، فيزيك، پزشكي و حتي رياضيات پيشرفته موفق باشيد. در صنايع مرتبط با معادن زغال سنگ، الوار و ساخت و ساز نيز استعداد داريد. مشاور و مدير خوبي خواهيد شد. زمينههايي مثل بانكداري، پزشكي، ابزار آزمايشگاهي و بازار بورس نيز براي شما مناسب هستند.
سلامتي
نكته: بيماريهايي كه در اينجا به آنها اشاره شده است، تنها احتمالات هستند؛ نبايد نگران، عصباني و مضطرب شويد. پيشگيري مناسب و مراقبت به موقع باعث ميشود همواره سالم و تندرست باشيد.
نواقص اصلي سلامتي شما عصبي بودن، تحريكپذيري و بيماريهاي مرتبط با ساق پا، دندان و گوش است. احتمال ابتلا به فلج و روماتيسم نيز در ميان شما شايع است. ممكن است به بيماري صفراوي مبتلا شويد و بسياري از اوقات از افسردگي مزمن رنج ميبريد. زمان زيادي براي علاج دردهاي شما نياز است. احتمال ابتلا به واريس نيز وجود دارد.
همسر
بياختيار به سمت كساني (از جنس مخالف) كه بين اين تاريخها متولد شدهاند، جذب ميشويد (1) 21 آوريل و 20 ژوئن و (2) 21 آگوست و 20 اكتبر. نسبت به متولدين اين روزها (در هر ماه) نزديكي خاصي داريد: 5، 7، 14، 16، 23 و 25 ام. به همين خاطر به شما توصيه ميشود همسر خود را از متولدين تاريخهاي ذكر شده انتخاب كنيد تا اينكه زندگي مشترك همراه با سعادت و شادكامي داشته باشيد.
خصوصيتهاي شما به عنوان يك شوهر
(1) به زندگي خانوادگي توجه چنداني نداريد و طبيعي است اين مسئله باعث بروز مشكلات زيادي در زندگي مشتركتان ميشود. (2) شيفته تنهايي هستيد و دوست داريد تمامي كارها را خودتان انجام دهيد. (3) بسيار محافظه كار هستيد و فرصت زيادي براي پيشرفت زن خود فراهم نمي كنيد. (4) در انتخاب همسر بسيار مشكل پسند هستيد. (5) از مصاحبت با بچهها شاد ميشويد. (6) فشار زيادي به روي خودتان به ويژه براي رسيدن به خوشبختي وارد نمي كنيد.
خصوصيتهاي شما به عنوان يك زن
(1) انسان لايق و منظمي هستيد. (2) از زندگي خانواده خود لذت ميبريد و همه چيز را قرباني موفقيت بچهها و بلند پروازيهاي شوهر خود ميكنيد. (3) عيب شما كمبود لطافت و صميميت، عواطف و ظرافت زنانگي است. (4) نظم و پاكيزگي و امر كردن به ديگران را خيلي دوست داريد. (5) اگرچه از شخصيت رومانتيك و شيوه گفتگو جذابي بهره ميبريد، ولي هرگز خانه و شوهرتان را فداي زندگي عاشقانه نمي كنيد. (6) زني خوب براي يك پزشك، وكيل مدافع يا صنعتگر خواهيد بود كه اكثر وقت خود را صرف مشتريان خود ميكنند.
گرايش شما نسبت به دوستان
ذاتاً تمايل داريد با متولدين ماههاي مارس، ژوئن، سپتامبر و دسامبر روابط دوستي برقرار سازيد. به طور مشابه، با متولدين تاريخهاي 3، 4، 5، 7، 8، 12، 13، 14، 16، 17، 21، 22، 23، 25، 26، 30 و 31 ام هر ماه روابط نزديكي خواهيد داشت.
روزها و تاريخهاي خوش يمن
روزهاي خوش يمن براي شما چهارشنبه، پنجشنبه و شنبه و تاريخهاي خوش يمن 2، 7 و 8 ام هستند. به همين خاطر، بايد اين روزها و تاريخها را براي انجام فعاليتهاي مهم برگزينيد تا اينكه بتوانيد در آنها موفق باشيد.
شانس شما در بخت آزمايي
مي توانيد بخت خود در مسابقات بخت آزمايي را با خريد بليطهايي كه در آنها جمع ارقام يا رقم آخر 2، 7 يا 8 است، امتحان كنيد.
رنگهاي خوش يمن
در هنگام فعاليتهايي مانند انتخاب لباس يا نقاشي ساختمان سعي كنيد از رنگهاي خاكستري سير، آبي سير، ارغواني و سبز استفاده كنيد تا دستيابي به آرامش ذهني و موفقيت در زندگي تضمين شود.
جواهرات و سنگهاي خوش يمن
بايد از ياقوت كبود، مرواريد سياه و زمرد استفاده كنيد تا اينكه به خوشبختي و كاميابي در زندگي دست يابيد.
سالهاي مهم زندگي شما
سالهايي كه مجموع نهايي ارقام آنها (يعني اگر ارقام آنها آنقدر با هم جمع شوند تا به يك عدد تك رقمي برسيم) به 8 ختم شود (براي مثال 8، 17، 26، 35، 44، 53، 62، 71 و غيره) براي شما مهم هستند. به تجربه ثابت شده كه اين سالها برايتان سودمند و پربار هستند. در طول اين سالها در زمينه امتحانات، كسب اموال جديد، ترقي، ازدواج، تولد بچه، مسافرت خارجي، خريد وسيله نقليه جديد و ساير رويدادهاي خوش يمن به موفقيت دست پيدا ميكنيد.
كيفيتهاي مثبت و منفي
كيفيتهاي مثبت و منفي شما را ميتوان به صورت زير خلاصه كرد:
+: مؤسس خوب تحقيق قابليت استواري نظام نظم و ترتيب عشق به موسيقي
-: به تعويق انداختن امور گوشهگيري خودخواهي سلطه طلبي تحريكپذيري دلسردي شكاك
بهـ نامـ او
الآنـ داشتمـ «بهـ طهـ بهـ یاسینـ» گوشـ میدادمـ
از دیشبـ خواهشـ کردمـ از خودمـ
فعلا برای یهـ مدتـ سمتـ آهنگـ نرمـ
تو فلشمـ پر از کلیپـ هاییهـ کهـ بچهـ ها ریختند
همهـ مدلـ چیزی توشـ پیدا میشهـ
ولی الآنـ تصمیمـ گرفتمـ
برای یهـ مدتـ کنار بذارمشونـ
میشهـ شما برامـ چیزهای خوبـ بریزید؟
چیزهای خودتونـ رو
چیزهای شما تایید شدهـ استـ
نهـ مثلـ چیزهای بچهـ ها همهـ چی داشتهـ باشهـ
یهـ نگاهـ بهـ فلشمـ بندازید
فقط اگهـ میخواید حالتونـ بد نشهـ
کلیپـ شاهینـ نجفـی رو نبینید
همـ خودشـ آدمـ کثیفیهـ
همـ آهنگـ ها و کلیپـ هاشـ
فایلـ laughمـ رو دوستـ دارمـ حوصلتونـ سر رفتـ
یهـ نگاهی بهشـ بندازید
راستی آهنگـ فریمنـ اونـ کهـ گفتمـ
لزجـ میرقصهـ همـ تو فلشمـ هستـ
اسمـ آهنگشـ بگو با منـ میمونیهـ
یهـ آهنگـ دیگهـ از فریمنـ هستـ
بهـ اسمـ تو رو با همهـ خوبیاتـ
کهـ قسمتـ انگلیسیشـ رو خیلی دوستـ...
دوستـ داشتمـ
الانـ قرارهـ از اینـ فازها بیامـ بیرونـ
میشهـ شمامـ کمکمـ کنید؟
میشهـ اینـ لطفـ بزرگـ رو در حقمـ بکنید
کهـ فلشمـ رو خالی کنید
برامـ چیزای خوبـ بریزید؟!
بهـ نامـ او
داشتمـ پستـ «استقلالـ طلبی» رو میخوندمـ
وقتی نوشتمـ اصلا اعصابـ معصابـ نداشتمـ
نهـ اینـ سر اینـ موضوعـ مشکلـ ندارمـ
ولی وقتی سر اینـ موضوعـ دعوا نمیکنمـ
جو آرومـ و خوبی برقرارهـ
الآنـ وضعیتـ سبزهـ
البتهـ هر روز ما یهـ دعوایی میکنمـ
کهـ شاید اونمـ هیجانـ انگیزهـ
باید با دید مثبتـ نگاهـ کرد
یکـ دوستی کهـ میشناسیدشـ
بهمـ می گفتـ:
تو کهـ با مامانتـ خوبـ بودی
بعد خودشـ گفتـ: آهانـ بودی!
لذتـ بخشی زندگی
بهـ همینـ تلخی و شیرینی هاشهـ دیگهـ
بالاخرهـ دنیا میگذرهـ
کاشـ درستـ رفتار کنیمـ
بهـ نامـ او
یهـ خاطرهـ ی تقریبا طولانیهـ حالـ ندارید نخونید!
برید سراغـ بقیهـ مطالبـ!
تلفنـ های محلهـ ما قطعـ شدهـ بود
چونـ قرار بود کابلـ برگردونـ کنند
شبـ ساعتـ نهـ و دهـ بود
و منـ بهـ جای خوندنـ اجتماعی
در حالـ نوشتنـ خاطرهـ ی ششـ روز پیشمـ بودمـ!
خونهـ ی ما تهـ کوچهـ استـ
و یکـ ضلعـ اتاقـ منـ کاملا پنجرهـ استـ
پردهـ ی اتاقمـ همـ شاملـ یکـ زیر پردهـ ای استـ
و یکـ پردهـ نارنجی گهـ بعضی از جاهایشـ تور استـ
هوا گرمـ بود و پنجرهـ امـ را باز کردهـ بودمـ
همسایهـ ای کهـ دیوار خانهـ شانـ
متقاطعـ با پنجرهـ ی منـ استـ
دمـ پنجرهـ آمدهـ بود
و گویا مرا از پشتـ تور پردهـ امـ
در قسمتی کهـ پشتـ پردهـ ای امـ
کنار رفتهـ بود می دید
(چهـ جملهـ های داغونی شد،
خوبهـ امتحانـ بعدیمـ زبانـ فارسیهـ)
بعد خانمـ همسایهـ هشتاد و چند سالهـ
از منـ دربارهـ تلفنـ ها پرسیدند
دمـ پنجرهـ رفتمـ و گفتمـ:
دارنـ کابلـ برگردونـ می کنند
تلفنـ ها تا هفتاد و دو ساعتـ قطعهـ
خانمـ همسایهـ کهـ صداشـ میلرزید
از نگرانی دربارهـ پسرشـ گفتـ
کهـ هنوز بهـ خانهـ نیومدهـ
پیشنهاد دادمـ:
میخواید منـ با موبایلمـ بهـ پسرتونـ زنگـ بزنمـ؟
خبر بدمـ تلفنـ ها قطعهـ
خانمـ همسایهـ همـ با پذیرفتنـ پیشنهاد منـ
دفتر تلفنشـ رو آورد
ولی چونـ پنجرهـ ی سمتـ چپـ توری داشتـ
و پنجرهـ سمتـ راستـ بهـ علتـ تختمـ وا نمیشد
و اگر همـ باز میشد
برای گرفتنـ دفتر تلفنـ باید خودمـ را در حد سقوط کشـ میدادمـ
قرار شد دفتر تلفنـ را باز کنند
و منـ شمارهـ را در موبایلمـ وارد کنمـ
پرسیدمـ بهـ زهرا زنگـ بزنمـ؟ کیهـ؟
گفتـ: دخترمهـ. نهـ بهـ حسینـ یا حسنـ زنگـ بزنـ
شمارهـ ی حسینـ رو وارد کردمـ
اولشـ بر نمیداشتـ
بعد مدتی صدایی گفتـ: بلهـ؟
گفتمـ: حسینـ آقا؟
گفتـ: بلهـ! بفرمایید
صدامـ میلرزید. گفتمـ:
سلامـ! منـ همسایهـ مادرتونـ هستمـ
تلفنـ ها قطعـ شدهـ. مادرتونـ دلواپسـ شدند
شما الانـ کجایید؟
گفتـ: بگو خونهـ ی خانمشهـ
تازهـ فهمیدمـ اونی کهـ باید ازشـ میپرسیدمـ
کجایید؟ حسنـ بود نهـ حسینـ
بعد بهـ خانمـ همسایهـ گفتمـ:
خونهـ ی خانمشوننـ!چی بپرسمـ؟
گفتند: بگو بهـ حسنـ زنگـ بزنهـ
گفتمـ: میشهـ بهـ حسنـ آقا زنگـ بزنید
بپرسید کی میانـ؟
گفتـ: بگید حسنـ بتنـ ریزی دارهـ
تا یهـ ساعتـ دیگهـ میاد
منـ همـ تشکر کردمـ و حسینـ آقا همـ تشکر کرد
بعد با خانمـ همسایهـ دربارهـ اینـ کهـ
تعطیلی ها خونشونـ شلوغهـ
صحبتـ کردیمـ
نمیدونید کهـ منـ بدبختـ میخوامـ بخوامـ
نوهـ های خانمـ همسایهـ دارنـ
سر نمرهـ و مداد رنگی و اینا با همـ دعوا می کنند
اینا رو نگفتمـ ولی خبـ یهـ ذرهـ با همـ صحبتـ کردیمـ
از بسـ منـ بلند بلند حسنـ حسنـ کردمـ
کهـ مامانمـ در اتاقمـ رو باز کرد ببینهـ
جریانـ چیهـ دمـ در ترکیدهـ بود از خندهـ
خواهرمـ همـ اومد تو و خانمـ همسایهـ فکر کرد
بچمهـ ولی توضیحـ دادمـ خواهرمهـ
بعد از اینـ کهـ از اتاقمـ رفتمـ بیرونـ
مامانمـ خندید و گفتـ:
فقط دوستـ هشتاد و چند سالهـ نداشتی کهـ...
آخهـ هیچـ کدومـ از دوستامـ تناسبـ سنی
با منـ ندارند در جریانـ هستید کهـ!!!
بعد از مدتی کهـ دوبارهـ بهـ اتاقمـ برگشتمـ
حسنـ آقا اومدهـ بود
و بهـ مادرشـ گفتـ: اینـ کارها چیهـ؟ میومدمـ دیگهـ!
بعد آقای مهندسـ سهـ ساعتـ با یکی از مشتری ها
دربارهـ آهنـ و بتنـ صحبتـ میکرد
کهـ مخمـ رفتـ!!!
شبـ عجیبی بود...
به نام او
گاهی دست " خودم " را می گیرم،
می برم هوا خوری
“یاد " تو هم که همه جا با من است
“تنهایی " هم که پا به پایم میدود...
میبینی؟
وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است
...
بهـ نامـ او
از پنجـ تا پستی کهـ نوشتهـ بودمـ
دوتاشو گذاشتمـ
بعد خواهرمـ کامپیوتر رو
در حالـ باز کردنـ صفحهـ های اینترنتـ
خاموشـ کرد
همهـ صفحهـ هامـ ترکید
منمـ گفتمـ بقیهـ پستا رو عصری میذارمـ
نامردا دوبارهـ تلفنمونو قطعـ کردند
اصلا اینـ کابلـ برگردونـ چهـ صیغهـ ایهـ
کهـ ما رو باهاشـ عذابـ میدنـ؟!
الآن با موبایلمـ دارمـ پستـ میذارمـ
با موبایلـ داغونمـ پستـ گذاشتنـ
بهـ مراتبـ عذابـ آورتر از همکاری
با کامپیوتر پر ویروسمهـ
ولی لنگهـ کفشـ کهنهـ استـ دیگهـ
بازمـ غنیمتهـ
همینـ امید بروز شدنـ
یهـ جایی کهـ شما هستید
منـ رو متشکر از همهـ ی عواملـ
از جملهـ گوشی داغونمـ
اینترنتـ کمـ سرعتـ ایرانسلـ
و سرویسـ دهندهـ وبمـ میکنهـ
چقدر دلمـ برای اینجا تنگـ شدهـ بود
نمیدونید چند روز گذشتهـ داشتمـ
افسردگی مزمنـ میگرفتمـ
همـ تلفنـ قطعـ بود
همـ شارژ نداشتمـ با گوشیمـ بیامـ
اینجا حسـ میکنمـ
حتی وقتایی کهـ کنارمـ نیستید کنارمید
خیلی خوبهـ کهـ سالـ دیگهـ همـ پیشمـ هستید
راستی امروز همـ
براتونـ از اونـ نامهـ های فدایتـ شومـ نوشتهـ بودند؟
منـ تا اونجایی کهـ تونستمـ حواسمـ بود
ولی بهـ مورد مشکوکی بر نخوردمـ
اینمـ زندگی شماستـ دیگهـ
پر از ابراز علاقهـ
ابراز علاقهـ ی مثبتـ بیشترهـ یا منفیشـ؟
(در هر صورتـ هیجانـ انگیزهـ! یهـ زندگی پر از شور!)
بهـ نامـ او
نمیدونمـ چرا امروز هر چی مینویسمـ
خالی نمیشمـ
میخوامـ سعی کنمـ
یهـ نمهـ احساساتمـ رو درستـ کنمـ
البتهـ خودمـ فکر میکنمـ
خیلی عادی برخورد میکنمـ
ولی خبـ فکر کنمـ متوجهـ شدهـ باشید
یهـ نمهـ حرفامـ با برخودمـ متفاوتهـ
خودمـ فکر میکنمـ
رفتارمـ بهترهـ
چونـ اگهـ بخوامـ با احساسمـ عملـ کنمـ
اذیتـ کنندهـ میشهـ
منـ بهـ خودمـ قولـ دادمـ
هوشـ هیجانیمـ رو بالا ببرمـ
منـ میدونمـ
میتونمـ بر احساساتمـ تسلط پیدا کنمـ
فقط یهـ موقعـ استـ
کهـ دیگهـ نمیتونمـ مغمومـ نباشمـ
اونمـ وقتیهـ کهـ غمـ توی چشماتونـ
تا اعماقـ وجودمـ نفوذ میکنهـ
سعی میکنمـ آدمـ خوبی باشمـ
مرسی کهـ هستید
مرسی کهـ اینقدر خوبید
بهـ نامـ او
خدا رو شکر کهـ اینجا هستـ
و گرنهـ بیشـ تر از اینـ افسردگی میگرفتمـ
و اختلالاتـ (0) روانیمـ (0) بیشتر میشد
و گرنهـ بیشـ تر از اینـ حرفـ های ناگفتهـ رو دلمـ تلنبار میشد
خوبهـ کهـ اینجا هستـ، خوبهـ کهـ اینجا هستید
اینـ روزا خیلی سختـ دارمـ با مشکلمـ
دستـ و پنجهـ نرمـ میکنمـ
منـ تو خانوادهـ
فقطـ یهـ مشکلـ دارمـ
اونمـ سر استقلالـ طلبی منهـ
با اینـ کهـ فکر میکنمـ نسبتـ بهـ بقیهـ
آزادی بیشتری دارمـ ولی دلمـ میخواد مثلـ
دو سالـ پیــــــشـ
دوبـارهـ همونـ قدر
آزادی داشـتهـ باشـمـ
دوبارهـ مثلـ اونـ روزها
کهـ
چهار روز هفـــــتهـ
از بی.آر.تی سوار مترو
و از متــــرو سوار تاکسی
و تا بهارستانـ میرفتـــــــمـ
اینـ کهـ بعد از دادنـ آزادی اونـ رو از منـ گرفتند خیلی بدهـ
البتهـ با اینـ میدونمـ بی اعتمادیشونـ سر بیرونـ رفتنامـ نیستـ
ولی خبـ همونـ دو سالـ پیشمـ مامانمـ موافقـ با آزادیمـ نبود
اینـ کهـ نتونستمـ اعتمادشونـ رو جلبـ کنمـ تقصیر خودمهـ
و از قدیمـ گفتند: خود کردهـ را تدبیر نیستـ
الانـ حسـ میکنمـ بهـ مرحلهـ سومـ اعتیاد رسیدمـ
«استفادهـ اجباری»
هر جوری شدهـ میخوامـ از خونهـ فاصلهـ بگیرمـ
خوبهـ اینـ کلاسـ تابستونی ها هستـ
کهـ تو ایامـ تعطیلـ، ور دلـ اینا نشینیمـ
اشکالـ ندارهـ کهـ بهمـ اعتماد ندارند
فقط کاشکی بدونند اینـ جوری هر لحظهـ ازشونـ فاصلهـ میگیرمـ
قبلا خیلی از چیزها رو بهـ مامانمـ میگفتمـ
ولی حالا حسـ میکنمـ گفتنمـ باعثـ میشهـ
جلوی پامـ سنگـ بندازند
نهـ اینـ کهـ مشکلمـ رو حلـ کنند
واقعا براشونـ متاسفمـ
کهـ بهـ جای اینـ کهـ حریفـ خودمـ بشنـ
صورتـ مسئلهـ رو پاکـ میکنند
منـ با خانوادمـ اینجوری نبودمـ
ولی حقـ دارمـ کهـ اعتراضـ کنمـ
بهـ مسجد رفتنمـ همـ گیر میدنـ
کمـ موندهـ ساعتـ ورود و خروجـ بذارنـ
کاشکی بفهمنـ وقتی آرامشـ میخوامـ
نیاز دارمـ تو مسجد بشینمـ
و انرژی بگیرمـ
چقدر پارسالـ وضعیتمـ خوبـ بود
خیلی دعواها کمـ بود
منـ حدود پنجـ ماههـ کهـ مسجد میرمـ
قبلا مسجد رو دوستـ نداشتمـ
چونـ مسجد همیشهـ پاتوقـ افراد مسنـ بود
دیدمـ رو کهـ عوضـ کردمـ
فهمیدمـ خونهـ ی خدا، خونهـ ی خداستـ
رفتنـ بهـ مسجد خیلی برامـ برکتـ داشتـ
ولی خبـ از طرفـ دیگهـ...
نهـ شایدمـ امسالـ وضعیتمـ خیلی بهترهـ
امسالـ منـ خیلی چیزهایی رو دارمـ
کهـ بهـ هر قدر تعارضـ و دعوا می ارزهـ
منـ میجنگمـ برای حفظ داشتهـ هامـ
منـ بهـ خانوادهـ امـ همـ حقـ میدمـ
ولی خبـ منـ همـ تو بد بنـ بستی گیر کردمـ
دارمـ زدهـ میشمـ
از چی نمیدونمـ
شاید منـ خیلی بی لیاقتمـ
مطلبـ جالبی بود... بخونیدشـ! دوسشـ داشتمـ
اگر از شما بپرسند كه فكر میكنید زمانی كه با دقت كامل روی موضوعی متمركز هستید گیرایی و درك شما بالاتر است یا وقتی كه برآن موضوع متمركز نیستید چه پاسخی میدهید؟ بهطور قطع خواهید گفت وقتی با تمام تمركز و حواس بر آن متمركز باشید اما باور میكنید كه پاسختان اشتباه بوده است؟ در مطالعهای كه نتیجه آن در سال 2010 در نشریه «ینجر نورو...» به چاپ رسیده محققان به گروهی از افراد تصاویر انتزاعی و مفهومی را نشان دادند. دراین آزمایش از آنها خواسته شد نیمی از تصاویر را بادقت و تمركز كامل نگاه كنند و نیمی دیگر را صرفا بدون توجه، جالب بود كه در این میان افراد داوطلب بیشتر تصاویری را كه بدون دقت تماشا كرده بودند بهخاطر آوردند تا تصاویری را كه برآن تمركز كرده بودند. كن پالر، پروفسور نورولوژی و یكی از محققان اصلی این تحقیق میگوید: «حتی زمانی كه تمركز ندارید و از خودآگاه خود استفاده نمیكنید حس ششم به پردازش اطلاعات مشغول است، زمانی كه تمركز، منطق و خودآگاه شما بر چیزی متمركز نیست ناخودآگاه یا حس ششم راحتتر و سهلتر به پردازش اطلاعات مشغول میشود و اینگونه حتی بهتر هم عمل میكند و درنهایت هم میتواند به نتیجه موردنظر برسد«.
دكتر ژكارتیوس، متخصص روانشناسی در دانشگاه رادباد در هلند میگوید تمركز نداشتن، باعث میشود بهتر تصمیم بگیرید! در سال2005دكتر ژكارتیوس از 100نفر داوطلب خواست به ارزیابی 4مدل اتومبیل بپردازند كه هركدام از آنها در چند بخش با اتومبیلهای دیگر تفاوت داشتند. در یك گروه افراد بادقت تمام به بررسی مشخصات اتومبیلها پرداختند و تصمیم گرفتند و گروه دیگر فقط نگاهی سریع به اتومبیلها انداختند سپس به كاری دیگر مشغول شدند. درنهایت تنها 25درصد از افرادی كه با تمركز كامل اتومبیلها را بررسی كرده بودند توانستند اتومبیلهای برتر را انتخاب كنند اما در نقطه مقابل 60 درصد از كسانی كه فقط نگاهی به اتومبیلها كرده بودند توانستند اتومبیل بهتر را انتخاب كنند. دكتر ژكارتیوس در این مورد میگوید: «زمانی كه افراد مشغول كار دیگری هستند، ناخودآگاه حس ششم آنها مشغول پردازش اطلاعات تصاویری است كه دیده است و اینگونه میشود كه تصمیمگیری در این حالت درستتر از زمانی است كه افراد به صورت خودآگاه و با تمركز كامل به پردازش اطلاعات میپردازند«.
بهـ نامـ او
دارمـ بهـ یهـ نظمـ وجودی در خودمـ پی میبرمـ
نظمی کهـ با شلوغی و بهمـ ریختگیمـ مکملهـ
گاهی کهـ میخوامـ
برای یکی یهـ متنـ تو دفترخاطراتشـ بنویسمـ
جملهـ های وزنـ دار بهـ ذهنمـ میاد
شعر یعنی نظمـ
ولی منـ خیلی وقتا خواستار بهمـ ریختنـ اینـ نظممـ
چهـ تو دنیامـ و چهـ تو دفتر خاطراتـ بچهـ ها
ولی گاهی وقتا (فقط گاهی وقتا)
اعصابمـ از بی نظمی بهمـ میریزهـ
منـ مسئولـ چیدنـ ظرفـ ها
تو ماشینـ ظرفشویی امـ
(چهـ مسئولیتـ سنگینی!)
و هر نوعـ از ظرفـ ها رو یکـ جا
و با یهـ نظمـ خاصـ میچینمـ
وقتی یهـ نفر جای ظرفـ ها رو جا بهـ جا میذارهـ
دلمـ میخواد لهشـ کنمـ
حسـ عجیبیهـ کهـ موضوعـ بهـ اینـ کوچیکی برامـ مهمهـ
ولی تمومـ کردنـ یهـ کتابـ دویستـ صفحهـ ای
قبلـ از شروعـ امتحانـ اصلا برامـ مهمـ نیستـ!
آخهـ منـ اعتقاد دارمـ آدمـ باید راحتـ زندگی کنهـ
نهـ اینـ کهـ درسـ نخونمـ
ولی چونـ معمولا استرسـ ندارمـ
خیلی خودمـ رو اذیتـ نمیکنمـ
منـ اعتقاد دارمـ خدا
جوابـ یهـ سری از کارهای خوبی رو کهـ کردیمـ
مطابقـ قانونـ انعکاسـ همینـ جا بهـ ما برمیگردونهـ
چونـ همهـ چی درسـ نیستـ
واقعا خدا خیلی منو کمکـ میکنهـ
چقدر خوبهـ کهـ خدا با وجود اینـ همهـ غفلتـ ما
هنوز هوامونـ رو دارهـ
خدا خیلی خیلی مهربونهـ
حتی از مهربونـ ترینـ آدمـ های زمینـ هم مهربونترهـ
ما چهـ خدای خوبی داریمـ!!!
بهـ نامـ او
از دستـ شقایقـ بهـ دلـ باغـ رسیدمـ
از شاخهـ ی تنها شدنمـ قافیهـ چیدمـ
آغوشـ چمنـ باز شود روی نگاهمـ
رود استـ کهـ شوید ز دلـ منـ غمـ و آهمـ
اینـ چهرهـ ی خورشید مرا یاد تو انداختـ
از نور امیدی کهـ دمد، قافیهـ ای ساختـ
ای پشتـ و پناهـ دلـ بیچارهـ ی تنها
شادی کنـ و هر دمـ نشو آوارهـ ی غمـ ها
یکـ لحظهـ بخند ای نفسـ جاری دریا
معنا شود آرامشـ منـ در دلـ رویا
پـ.نـ: مفعولـ مفاعیلـ مفاعیلـ فعولنـ
بهـ نامـ او
امروز وقتی عکسـ «یکی» رو دیدمـ
رویای ذهنیمـ کاملـ شد
باید بگمـ هیچـ شباهتی بهمـ ندارید
نهـ از نظر قیافهـ
نهـ از نظر احساسـ
نمیدونمـ یهـ آرامشی تو لبخندشونـ بود
کهـ جنسشـ با آرامشـ تو لبخند شما
یهـ دنیا فرقـ داشتـ
دوستـ دارمـ احساسـ خوبـ آدمـ ها رو
و احساسـ آدمـ های خوبـ رو
درستهـ که نمیشهـ
همهـ احساسـ آدمـ ها رو
از چهرهـ شونـ خوند
ولی یهـ سری چیزها کاملا معلومهـ
مثلا شیطنتـ و مهربونی تو چهرهـ ی شما
کهـ ذرهـ غمـ چاشنی شهـ...
«یکی» رو دوستـ دارمـ
ولی میدونمـ «یکی» نسبتـ بهـ منـ
هیچـ حسی ندارنـ
فقط شاید فکر کننـ دچار کمی
اختلالاتـ روانیمـ
خبـ شایدمـ حقـ دارنـ
یهـ سری چیزها برای آدمـ ها عجیبهـ
مثلا کارها و رفتار منی کهـ
اعتقاد بهـ عرفـ ندارمـ
خیلی ازتونـ ممنونمـ
بابتـ اینـ کهـ عکسـ یهـ آدمـ خوبـ رو
بهـ منـ نشونـ دادید
ϰ-†нêmê§ |