بهـ نامـ او
شبـ سرنوشتـ فرا می رسد
چهـ هیبیتی دارد اینـ شبـ
چهار ستونـ بدنمـ می لرزد
همینـ یکـ شبـ استـ
کهـ یکـ سالـ مرا را رقمـ می زند
یکـ شبـ و یکـ سالـ...
دوبارهـ هراسـ وجودمـ را می بلعد
چهـ دشوار استـ
دستـ طلبـ بلند کردنـ
و از آنـ چهـ می باید خواستـ، گفتنـ
آخر ما چهـ قدر می دانیمـ؟
مگر انتهای آمالـ و اندیشهـ های ما
تا کدامینـ کرانهـ استـ؟
خدایا!
تنها دعایی کهـ بر زبانـ کودکانهـ امـ جاری استـ
صحتـ و سلامتـ دینـ و دنیا و آخرتـ استـ
برای خود و تمامـ عزیزانمـ
همانـ دعایی کهـ از کودکی آموختهـ امـ:
یا ولی العافیه، اسئلک العافیه
العافیه الدین و الدنیا و الآخره
و چهـ زیباستـ اینـ دعاهایی
کهـ از بندگانـ محبوبتـ فرا گرفتهـ ایمـ!
خدایا! میبینی؟
دلمـ پر استـ و زبانمـ الکنـ
و شبـ، شبـ دعاستـ و اینـ زبانـ قاصر
نمیتواند بار سنگینـ خواستهـ هایمـ را بهـ دوشـ کشد
پسـ خدای منـ! تو بهتر از منـ بر حالمـ واقفی
مثلـ همیشهـ، بهـ تو واگذار می کنمـ
و میگویمـ: مرا در آغوشتـ جا کنـ!
ϰ-†нêmê§ |