بهـ نامـ او
نشستمـ درسـ خوندمـ
امروز بهتر پیشـ رفتمـ
ولی هنوز نصفـ اولـ کتابـ موندهـ
البتهـ چهار نمرهـ بیشتر ندارهـ
کهـ اونقدر مهمـ نیستـ
امروز بعد از خوندنـ یهـ ذرهـ درسـ،
میشستمـ پای رمانـ عزیزمـ
امروز صد صفحهـ ای خوندمـ
خیلی قشنگهـ
یهـ سری برگهـ ی خاطرهـ استـ
مثلـ بامداد خمار برگشتهـ بهـ عقبـ
ولی چندتا فرقـ اساسی دارهـ
اولیشـ اینـ کهـ بهـ سالهای
پنجاهـ و خردهـ ای برمیگردهـ
و فضاشـ ملموسـ تر از زمانـ قاجارهـ
و مهمـ تر از همهـ فضاشـ اونقدر
هیجانـ انگیزهـ کهـ خوابتـ نمیبرهـ
بامداد خمار یهـ نمهـ کسلـ کنندهـ بود
از اینـ حرفـ ها بگذریمـ
فردا میخوامـ باهاتونـ صحبتـ کنمـ
یعنی میخوامـ ازتونـ یهـ سوالـ بپرسمـ
تو رو خدا جوابمو بدید
خیلی سرشـ بهمـ ریختمـ...
ϰ-†нêmê§ |